تنظیم: سپیده شهیدی ـ رضا ایرانمهر
دكتر سيدمحمود طباطبايي
كليد واژه: قضاوت، روانشناسي، بهنجار، نابهنجار، اختلال شخصيت، پارانوئيد، خودشيفته.
شيخ محمدتقي فلسفي ميفرمود وقتي من براي جمعي صحبت ميكنم فرض را بر اين نميگذارم كه يك ساعت صحبت كردم بلكه فرض بر اين است كه اگر 100 مستمع وجود دارد، به اندازه 100 ساعت از وقت مفيد جامعه را گرفتهام.
قضات محترم صرفنظر از شغلشان يك زندگي خانوادگي و اجتماعي دارند. چه بسا رفتار يك قاضي بر روي خانواده اثر داشته باشد يا بالعكس. اگر قضاتي را داريم كه مراجعين از آنها گلهمند هستند مربوط به مسائل خانوادگي يا محدوديتهاي شغلي است. به هر حال تا جايي كه ممكن است يك قاضي بايد از توانش بيشترين استفاده را براي رسيدگي به مراجعين انجام دهد. تيتري كه امروز مطرح شده ارتباط ويژگيهاي شخصيتي با ارتكاب تخلفات و جرايم است. بسياري از كساني كه به دادگاهها مراجعه ميكنند از نظر شخصيتي مشكلاتي دارند. الزاما كساني كه به دادگاهها ارجاع ميشوند نبايستي افراد بيمار يا سالم در دو سر طيف تلقي بشوند. ما در اينجا گوشهاي از مسائل متهمين يا كساني كه ارجاع ميشوند را بررسي ميكنيم. همانطور كه ملاحظه ميكنيد مشهورترين نظريهها در رابطه با ماهيت انسان سه نظريه است: 1) گروه اول معتقدند انسان خنثي است و عوامل محيطي است كه او را خوب يا بد ميكند «كل مولد يولد علي الفطره. 2) گروه دوم عقيده دارند، انسان ذاتا خوب است و اگر نتواند از راه درست به خواستههاي خود برسد متوسل به شيوههاي رفتاري نادرست ميشود و تبديل به موجودي مضر و خطرناك ميشود. بسياري از قضات در بين كساني كه به آنها مراجعه ميكنند، شايد ملاحظه كردند؛ افرادي هستند كه براي تامين حداقل معيشت به دليل بيكاري، بدهي، راه درستي براي تامين حداقل نيازهايشان نيافته و متوسل به راههاي نادرست شدهاند.
3) سومين نظر تفصيلي است. دو غريزه سازندگي و ويرانگري در ذات انسان نهفته است؛ اگرچه ويرانگري نيروي بيشتري داشته و غريزه برتر به شمار ميآيد. عوامل تربيتي و محيطي بر روي فرد اثر گذارند؛ به گونهاي كه فرد از ويژگي سازندگي استفاده كند يا ويرانگري. سوالي كه اينجا مطرح ميشود اين است كه آيا همه افراد، داراي غريزه ارتكاب جرم هستند يا افراد خاصي اينگونهاند؟
مسئله ديگر اينكه آيا نابهنجاريها و بهنجاريها مرز واضحي دارند يا خير؟ در روانشناسي معاصر اتفاق نظر در تعريف بهنجاري يا نابهنجاري وجود ندارد. روانشناسان معتقدند كه بهنجاري مطلق مانند يك فرمول رياضي يا شيمي قابل تعريف نيست. بنابراين مرز واضح يا سيم خاردار وجود ندارد. ممكن است يك عمل در شرايطي در يك جامعه نابهنجار تلقي شود، در حالي كه همان مورد در شرايط ديگر بهنجار باشد. يكي از عواملي كه بايستي در تعريف بهنجار و نابهنجار در نظر بگيريم، جنسيت است. مثلا يك رفتار براي خانم بهنجار اما همان رفتار براي آقا نابهنجار باشد. شرايط سني خاص، مكان رشد، تربيت، خانواده، طبقه اجتماعي، شغل، آداب، رسوم و ديگر مسائل همه در اين مسئله نقش مهمي دارند. بنابراين براي تشخيص بهنجاري و نابهنجاري ابتدا بايد شدت و ضعف عملكرد آن فرد را بررسي كرد و سپس به نوع آن در طبقهبنديها پرداخت كرد.
اگر معيار تشخيص بهنجاري و نابهنجاري عملكرد و ويژگيهاي پذيرفته شده توسط اكثريت افراد جامعه باشد، درباره هر يك از موارد زير چگونه بايد قضاوت كرد؟ اگر ما نرم (norm) جامعه را، نرم پذيرفته شدهاي تلقي كنيم آيا قد بلند ميتواند خارج از نرم باشد؟ يا خانواده كثيرالاولاد؟ در جوامع اسكاتلندي پوشيدن دامن براي مردها پديدهاي طبيعي است. حالا اگر اين رفتار در جامعه ما باشد آيا طبيعي است؟ آرايش در كشورهاي غربي آزاد است ولي در جامعه ما ميتواند آبنرم باشد. تا چندين سال پيش همجنس بازي در آمريكا يك پديده ابنرم abnorm تلقي ميشد، ولي اخيرا norm شده، يا موردي بود كه در سن 50 سالگي مردي خواست تبديل به زن شود آيا اين رفتار هنجار است يا نابهنجار و قاضي ميتواند به او چنين اجازهاي را بدهد؟ آيا واقعا مشكل جدي دارد و در عسر و حرج قرار گرفته است؟
7 ويژگي براي افراد نابهنجار ذكر شده كه عبارتند از: 1) رنج كشيدن طولاني و درازمدت فرد يا اطرافيان. اين خانم افسرده است. افسردگي پديدهاي است كه نه تنها خود فرد از آن رنج ميبرد بلكه روي اطرافيان نيز اثر ميگذارد. 2) ناسازگاري آشكار در امور. فردي كه به طور هميشگي خودش را با محيط تطابق نميدهد. 3) غيرقابل پيشبيني بودن رفتارها و فقدان كنترل. يك مثال: پسربچه انگليسي كه شهر را به تنگ آورده بود بازداشت شد و به 138 مورد سرقت، جيببري، دخلزني، پاشيدن رنگ روي اتومبيلها، شكستن چراغها و ميخ كشيدن روي وسايط نقليه متهم شد. پدر اين پسر همزمان با دولت انگليس خواستار شد كه اين پسر را در بازداشت نگه دارند. كمپانيهاي بيمه اعلام كردند اگر اين پسر آزاد شود نرخ بيمه را افزايش ميدهند. 4) نامعقول بودن و غيرقابل درك بودن عملكردها. اختلالي داريم به نام بياشتهايي عصبي كه فرد مبتلا فكر ميكند چاق است. آيا هر اختلال رواني و هر نابهنجاري رافع مسئوليت است يا نه؟ در اينجا خير. الزاما يك بيمار ديابتي اگر سرقت انجام داد ميگويد ميتوانسته انجام دهد چون ديابت دارد؟ خير، ربطي ندارد. بالغ و عاقل و مختار است فقط فشار خوناش بالا است و اين رافع مسئوليت نيست. 5) غيرمتعارف بودن و اختلاف آشكار با نرمهاي جامعه از طريق مبدلپوشي. در مشهد گهگاهي مردهايي پيدا ميشوند كه در زير چادر خانمها براي جيببري يا جرمهاي ديگر اقدام ميكنند و خودشان را به شكل زن درميآورند. اين فرد مردانگي خودش را قبول دارد ولي افرادي كه عمل جراحي انجام ميدهند از داشتن هويت جنسي خودشان رنج ميبرند. ولي مبدلپوشان براي دستيابي به منافعي دست به اين كار ميزنند. بنابراين Transvestism فردي است منحرف يا بيمار. 6) تخلف از معيارهاي شخصيتي – آرماني – اخلاقي. بسته به شخصيت فرد ممكن است ما به كسي مارك نابهنجار را بزنيم. اگر فرد موجهي در شهر رفتار خلاف مروت انجام دهد مثلا امام جماعتي لنگي بپوشد به بازار بيايد در بين مردم شايد رفتار خلاف مروت شناخته شود در حالي كه اگر مثلا شاگرد حمامي با لنگ بيايد در بازار دوري بزند اشكالي نداشته باشد. يا بيل كلينتون كه در مقام رياست جمهوري يك مملكت مرتكب عمل منافي عفت شد مسئلهساز گرديده بود. 7) ناراحتي مشاهدهگر از اغلب عملكردها و رفتارهاي فرد مورد نظر.
■ اختلالات رواني
آيا فرد وسواسي كه 6 ساعت در حمام ميماند مسئول رفتار خود هست يا نه؟ من بيماري داشتم كه از او ميپرسيدم آيا ميداني اين رفتارت به فتواي فقيه مرجع، موجب ضمان ميشود؟ گفت بله ميدانم موجب ضمان ميشود اما در مصرف آب نميتوانم خودم را كنترل كنم. قدرت كنترل خود را ندارم. با توجه به اين توضيحات بيش از 300 نوع اختلال روانپزشكي مطرح شده است. طبقهبنديهاي مختلفي هم ارائه كردند كه كاربرديترين طبقهبندي آن چنين است: 1- نوروزها 2- پسيكرزها 3- اختلال شخصيت تقسيمبندي اين اختلال به 3 گروه است: 1- نوروزها (Nevrosis) ممكن است كسي نداند من كه الان در بين شما ايستادم اختلال افسردگي دارم. خيلي راحت صحبت ميكنم ولي از درون من خبري نداريد. من به بيماري خودم بصيرت دارم. در جمع دچار تپش قلب ميشوم. وسواس دارم و …. در نوروزها، فرد به اختلال، خودآگاهي دارد. عملكردش در محدوده شخصي و خانوادگي. طبيعي است ديگران فكر نميكنند مشكل دارد و بعد ارتباطش با واقعيت برقرار است. هذيان و توهم ندارد. 2- پسيكوزها (Psychosis) معمولا به انواع جنون ميگويند. اختلالاتي كه شخصيت فرد متلاشي شده است. آدمي كه انسجام شخصيتاش به هم خورده در محورهاي شخصي، خانوادگي، حرفهاي از محدوده خارج شده و نه جامعه پذيرايش هستند نه در حرفهاش تسلط خوبي دارد. بصيرت هم به بيمارياش ندارد. معمولا هم قطع ارتباط با واقعيت دارد كه با هذيان و توهم مشخص ميشود. قضات محترم مجانين را از غير مجانين تشخيص ميدهيد يا ارجاع به كميسيون پزشكي ميدهيد ولي مشكل ما نوع افراد است كه 3- به آنها ميگوييم اختلال شخصيت (Personaly Disorders) چيزي كه در كتابهاي غيرتخصصي به آن ميگويند سايكوپاد. تا آنجايي كه ميشود از اين كلمه استفاده نميشود چون كلمهاي است غيرعلمي. اينجا فرد هذيان و توهم ندارد. بصيرت هم ندارد. جامعه هم مارك ديوانه به او نميزند ولي آدم بد، پست، بيشرافت و كلاهبرداري است. نميتوانيم از هيچ طريق مچاش را بگيريم. ميدانيم ولي قابل اثبات نيست. در به بازي گرفتن ديگران همتا ندارد و افراد را سر كار ميگذارند. علايم اين اختلال هميشه در محيط اجتماعي و در تعامل با ديگران ظاهر ميشود و هنگامي كه فرد تنهاست علامتي را نشان نميدهد. وقتي اين فرد را در زندان نگه ميدارند زندانبان ميگويد عجب فرد مظلومي است. معمولا اين افراد نزد قاضي چهره قابل ترحمي از خود نشان ميدهند. بعد ميبيني كه چند فقره ضرب و جرح و قتل انجام داده است. اگر در مراجعينتان اين چنين افرادي داشتيد همين زنگ خطري است كه شايد اين فرد از همان اختلال شخصيتيهاست. منتها يك مشكل دارند؛ نه تاب زيستن با ديگران را دارند نه تاب دوري از ديگران. با اين افراد يك ساعت برويد زندگي كنيد. زني با اين اختلال، اگر نزد شماي قاضي آمد خودتان را جاي همسر او بگذاريد. يك ساعت هم نميشود با چنين زني زندگي كرد. اين زن به قاضي ميگويد من براي شوهرم چنين كارهايي كردم اگر همسر شما براي شما اين كارها را ميكرد چه كار ميكرديد؟ به اشكال مختلف ميخواهد از چهره ترحمآميزش استفاده كند. در قاضي هم نفوذ ميكند و راي را عوض ميكند.
اوج شدت علايم اين اختلال در دوره بلوغ است و در طول عمر ادامه دارد. درگيري و نزاع با ديگران، پيشرفت تحصيلي ناچيز، شروع رفتارهاي جنسي و مصرف مواد مخدر زودتر از سن مورد انتظار. يك مورد، پسري كلاس پنجم ابتدايي بيمار من بود. ايشان بعد از تعطيلي از مدرسه، 2 – 3 ساعت ديرتر به خانه ميآمد. پيگيري كردند ديدند او در راه مدرسه دخترانه، يكي مثل خودش را پيدا كرده و در خرابهاي با هم رابطه جنسي برقرار ميكنند. دختر قرصهاي ضدحاملگي از مادرش دزديده بود. رفتارهاي جنسي، استفاده از مواد مخدر اينها نشانه رفتار ضداجتماعي هستند (anti social).
نوع ديگري از اختلال شخصيت هست كه به قضات ارجاع ميشود و افرادي كه در زندانها با افراد كار ميكنند با آن آشنا هستند. به نام اختلال شخصيت مرزي (Borderline Personality sorder) اينها در لبه سلامت و جنون هستند. اگر در دوره انفجاري او را ببيند؛ ميگويد او ديوانه است. بينهايت بيثبات است و گاهي خودش را مرد تصور ميكند گاهي زن. عليرغم داشتن زن و بچه گاهي مفعول واقع ميشود و به دنبال مردهاي ديگر ميرود. از نظر هوشي مشكلي ندارد ولي در لبه است. انگيزه ضرر زدن به خود دارد. موارد مختلفي از زندان براي من آوردند كه يكي از اينها فكر ميكرد برايش حكم اعدام صادر ميشود و به همين دليل سنجاق خورده بود كه از حكم اعدام نجات پيدا كند. اين افراد هويت مخدوشي دارند و خودشان را در اين جهان پيدا نكردهاند. مجنون نيستند، مجادلهطلباند. نوع ديگر اختلال شخصيت، پارانوئيد است. اينها را هم در محاكم كم نميبينيد. بدترين نوع آن است كه به همسر خود مشكوك باشد و بياطمينان. حالات سوءظن و عدم اطمينان مزمن نسبت به ديگران دارند. گاهي در محيط كار هم با چنين افرادي روبهرو ميشويد، تعصب بيش از حد و نامعقول از ايدههاي خودش دارد و كلكسيونر مدارك ظلم و بيعدالتي است. از كاه كوهي ميسازد. بعد از اينكه با او صحبت ميكنيد و ميبينيد كه منطقي ندارد، ميگويد؛ من به بيمنطقي افتخار ميكنم. چهرهشان هميشه عبوس و درهم كشيده است. علايم در طول زندگي ادامه دارد. يك ليست سياه از افراد دارند كه هر روز يكي دو نفر را به آن اضافه ميكنند.
اختلال بعدي، اختلال شخصيت وسواسي است. (Obsessional Personality Disorder) داشتن وجدان بسيار قوي و سختگير، خلقاش جدي، سر و وضع مرتب، وقتشناس، دقيق، منظم، خشك، اشتغال دائمي با نظم از خصوصيات اوست. كمترين تغييري او را به شدت ناراحت ميكند. اشتغال ذهنياش با برترينهاست. در بحث سياسي يا سكس او نظرات خاصي دارد و خيلي بحث ميكند و استدلال ميآورد. ولي در مباحث ديگر نظري ندارد، از استراحت و غذاي خودش ميگذرد، دوستان معدودي دارد، در شغل خودش موفق است، افرادي را براي دوستي انتخاب ميكند كه با معيارهايش منطبق باشند، ارتباط صميمي ندارد. چند شغل را در آن واحد بر عهده ميگيرد و به همه به نحو كمال مطلوب ميرسد، چون وجداناش سختگير است. مشكل كجاست كه به اينها ميگويند اختلال شخصيت. يك فرد در طول زندگي بايد از زندگي لذت ببرد و ديگران نيز از او لذت ببرند. ولي اين افراد خودشان دائم در حال كار هستند و لذتي از زندگي نميبرند. جمعهها سردرد دارند معروف به سردرد آخر هفته؛ چرا كه كاري براي انجام دادن ندارند. مكاتب روانشناسي نميگويند اينها abnorme هستند، اينها فقط به خودشان ظلم ميكنند. اين افراد عرض زندگيشان زياد و طول زندگيشان كم است و دچار سكته قلبي ميشوند.
■ خانواده و اختلالهاي رفتاري
اختلال چيزي نيست كه يكشبه ايجاد شود. جامعهشناسان معتقدند تا جامعه درست نشود اختلالهاي رفتاري افراد درست نميشود. بسياري از روانشناسان معتقدند كه اختلالها ابتدا از خانه شروع ميشود.
خانوادهها به سه دسته تقسيم ميشوند: نوع اول مبناي زندگي مخالفت زن و شوهر با يكديگر است. خانه به محيط جنگ شبيه است كه زن و مرد به هم نيزه ميزنند. اين وسط فرزندان هستند كه آسيب ميبينند. اگر نتوانيم در اينجا زوج درماني انجام دهيم يكي از معدود مواردي كه بايستي طلاق را توصيه كنيم اين مورد است. اينها اصلا ازدواجشان بيمورد است. يكي از اين دو زوج اختلال شخصيت وسواسي دارد و ديگري اختلال خودشيفتگي الزاما يكي از آنها ديوانه نيست. ممكن است زوجي باشند كه براي هم ساخته نشدهاند. غالبا بچههاي ناهنجار از اين خانوادهها وارد اجتماع ميشوند.
نوع دوم زوجهايي هستند كه از ديد ديگران خيلي خوشبخت هستند ولي در باطن با هم نيستند. به خاطر فرزندان يا آبرو از هم جدا نميشوند و طلاق نميگيرند. زندگي به خاطر فرد ثالثي است يا اينكه سنشان بالا رفته طلاق نميگيرند، محيط زناشويي سرد و بيعاطفه است، زوج از هم لذت نميبرند، در حالي كه ديگران فكر ميكنند چه زندگي خوب و مرفهي دارند. اينها معمولا فرزنداني كه دارند پسرانشان عواطف پسرانه را ندارند. دختر هم نميتواند مادر موفق و خوبي شود.
سومين نوع ازدواج اين است كه هر يك از زوجين فقط به خاطر همسرش زنده است. بهترين بچهها در اين خانهها بار ميآيند. زندگي باثبات است. اگر آن تعاريفي را كه قرآن براي خانواده داشته اجرا ميكرديم مشكل نداشتيم.
حافظات للغيب يعني همسر شما در غياب شما به گونهاي رفتار كند كه انگار شما در منزل هستيد.
■ كودك و رفتار والدين
هر فرد موجودي است تاثيرپذير و تاثيرگذار. يك بچه كه افسرده است چه مشكلي دارد؟ آيا مادر افسرده دارد. تاثير افسردگي مادر در خانه دو نتيجه را در پي دارد. اقدام به خودكشي فرزند و تقليد و درونفكني رفتارهاي والدين و مربيان توسط كودكان. رفتار والدين در حضور بچهها بر روي رفتار فرزندان اثر ميگذارد. پرخاشگري والدين بر فرزندان چه اثري دارد؟ من بر اين آيه شريفه تاكيد ميكنم: «كل يعمل علي شاكلته» به نظر روانشناسان قسمت اعظم شاكله ما، در 5 سال ابتدايي زندگي شكل ميگيرد و 90 درصد شخصت در اين سن شكل گرفته است.
■ بهنجاري و معيارهاي آن
مهمترين معيارهاي بهنجاري عبارتند از:
1- داشتن نگرش مثبت نسبت به خود: بعضي افراد خودكمبين هستند. در هر شرايطي كه هستي بايد خدا را شكر كنيد و خودتان را با كسي مقايسه نكنيد و تا سلامت هستيد قدر آن را بدانيد نه اينكه وقتي از دست داديد براي آن خرج كنيد.
2- داشتن روابط معقول و صميمي با ديگران: هر روز با افراد مختلف قهر و آشتي نكنيد.
3- احساس خودمختاري همراه با كنترل ارادي رفتارها. 4- داشتن ادراك درست و همخوان با واقعيت. 5- داشتن عزت نفس معقول و توانايي پذيرفتن ديگران.
آيا افراد به هنجار ممكن است اختلالات رواني – رفتاري هم پيدا كنند؟ ممكن است براي قضات محترم رخ داده باشد كه فردي كه نزد آنها آمده است به عنوان متهم و منزلت اجتماعي بالايي داشته است. اصلا باور نميكنيم كه او مرتكب جرمي باشد. آيا اين افراد هم ميتوانند دچار رفتارهاي abnorme شوند؟ بله، ميتوانند و در دو مورد ميتوان آن را توضيح داد:
1) احساس متفاوت بودن نسبت به همكاران يا ديگران از نظر؛ برتري هوشي، ذكاوت و نبوغ، داشتن زمينه خانوادگي يا سابقه زياد حرفهاي. پايتختنشيني، داشتن عناوين، جوائز.
2) يكي از بحرانهايي كه با آن در زندگي روبهرو هستيم بحران ميانسالي بين سن 40 تا 60 سال است. با آگاهي از محدود بودن عمر، بازنگري عميقي در همه جنبههاي زندگي پديد ميآيد. شخص در همه چيز تجديدنظر ميكند. تجديد شغل، تجديد فراش و … اين بحران را (midlife crisis) ميناميم. چه بسا در منش و رفتارش هم تغيير ايجاد ميكند، رشوه ميگيرد، رباخواري ميكند، دزدي ميكند. اين باعث ميشود فرد در متوسط سن 45 تا 55 تغيير ايجاد كند. به خصوص افرادي كه بيش از حد براي شغلشان ايثار كردند. رفتارها به صورت طغياني و غيرمنتظره مثل ترك همسر يا مهاجرت به يك كشور ديگر رخ ميدهد. اين افراد درمانپذير هم نيستند. با آنها كه صحبت ميكنيم ميگويد تو جنبه نداري. صحبت نكن. زنان و مردان مستعد بحران ميانسالي در خانوادههايي پرورش مييابند كه والدين ناهماهنگ داشته و اين خصوصيات را دارا ميباشند.
■ بهنجاري از منظر نهجالبلاغه
از نهجالبلاغه 19 خصوصيات افراد بهنجار را جمعآوري كردم. 1- گفتار منطقي 2- در جستوجوي دانشهاي سودمند ميباشند. 3- در كسب دانش و معرفت آزمندند. 4- قانونمدارند. 5- دورانديش و آيندهنگر هستند. 6- هرگونه تشويق و پاداشي را همواره به خاطر ميسپارند. 7- هشدار را فراموش نميكنند. 8- لغزشهايشان اندك است. 9- قدرت زيادي براي رويارويي با مشكلات زندگي دارند. 10- به گونهاي عمل ميكنند كه گويي در رفاهاند. 11- مردم، شرارتي از آنها نميبينند. 12- جز نيكي از آنها انتظار ندارند. 13- از گرفتاري و بدبختي ديگران شاد نميشوند. 143- به هنگام خشم خويشتندارند. 15- امانتدارند و در امانت خيانت نميكنند. 16- به هنگام توانگري ميانهرو و به هنگام تهيدستي، آراسته و شرافتمند. 17- براي جلب نظر دوستان و بستگان خلاف نميكنند. 18- دوريگزيني آنان بر اساس خودبزرگبيني نيست و نزديك شدن آنان از روي نيرنگ و فريب نميباشد. 19- هرگاه كسي آنان را ستايش ميكند از بيم گرفتار شدن در دام خودبزرگبيني ميگويند: من خود را بهتر ميشناسم و خداي من، مرا بهتر ميشناسد. خدايا مرا ببخش و از آنچه ديگران شناختند بهتر كن و لغزشهاي مرا كه ديگران نميدانند بيامرز.»
فرمايش اميرالمومنين در همه جا قابل تعميم است. يك فرد به دليلي قاضي است كه ميخواهد فرزندانش همه جا بگويند پدرم قاضي است. ولي فردي قاضي است كه شغل قضاوت را به خاطر خود شغل دوست دارد. انشاالله همه قضات به عنوان انسان آزاده و شرافتمند بتوانند كاري كه انجام ميدهند دردي از مردم دوا كند. شرافت شغلي و استقلال در راي اساس كار قضات است. شغل قضاوت را مانند نماز فقط براي رضاي خدا انجام دهيد نه دريافت پاداش زيرا كه شغل قضاوت شغلي است كه لحظه لحظه آن پاداش دارد.