اخلال در عدالت، از جرائم علیه امنیت عمومی است
تنظیم: سيدابراهيم مهديون
سخنرانی دكتر كوشا
خوشحالم كه در خدمت دوستان فرهيخته و قضات ارجمند هستم. ده سالي است كه بحثي را در ايران تحت عنوان جرائم عليه عدالت قضايي در دوره دكتري شروع كردهام براي ورود به بحث چند مقدمه را عرض ميكنم. در هر كشوري براي مبارزه با پديده مجرمانه يك سياست جنايي را ترسيم ميكنند.
تعريف سياست جنايي كه در كتب خارجي آمده اين است: سياست جنايي عبارت از استراتژي يا خط مشي است كه جامعه و دولت به همراه هم در مقابل پديده مجرمانه اتخاذ ميكنند تا بتوانند جلوي ارتكاب جرم را بگيرند يا ميزان آن را كاهش دهند. بنابراين دو ديدگاه در سياست جنايي ترسيم شده يك نگاه اينكه جرم يك پديده است كه ابعاد مختلف دارد يعني برآيند عوامل متعددي است كه در يك جامعه به وجود ميآيد.
پديده مجرمانه نياز به مطالعه علمي دارد و در نتيجه ميبايستي بسياري از علوم درگير اين پديده اجتماعي باشند لذا نياز به يك سياست جنايي دارد علت هم كه ميگوييم جنايي يعني يك پديده جنايي را در نظر ميگيريم و در مقابل آن يك سياستي را ترسيم ميكنيم سياست جنايي در مرحله تقنيني يعني قوانيني كه تصويب ميشود نشاندهنده آن سياست است و براي اينكه سياست جنايي تقنيني را متوجه بشويم بايستي به مشروح مذاكرات مجلس مراجعه كنيم. گاهي سياست جنايي تقنيني سركوبگرانه است و براي پديده مجرمانه، مجازات تعيين ميكند، گاهي سياست جنايي تقنيني، پيشگيرانه است. بنابراين ميگذارد كه پيشگيري را به عنوان سياست اول و سركوب را در مرحله دوم در نظر بگيرد و تقدم و تاخر و اولويت سركوب و پيشگيري نشاندهنده سياست جنايي تقنيني خاص است.
سياست جنايي تقنيني بايستي توسط قضات اجرا شود پس بايستي فضايي را ايجاد كنيم كه قاضي در زمان تطبيق موضوع با حكم آن، سياست جنايي تقنيني را متوجه بشود. قاضي براي تطبيق موضوع با حكم، بايستي از يك استراتژي و خط مشياي برخوردار باشد و لذا در مرحله قضا هم بايستي يك سياست جنايي داشته باشيم (مجموعه آراي قضايي و رويه قضايي يك كشور مبين سياست قضايي آن كشور است.) استحكام، استناد، استدلال آرا و اينكه به طور كلي با استانداردهاي بينالمللي تطبيق داشته باشد نشان ميدهد كه سياست جنايي قضايي در اين كشور وجود دارد و بالعكس اگر آرا؛ استدلال، استناد و استحكام نداشته و قوت قانوني نداشته باشد، ميتوانيم بگوييم سياست جنايي ندارد يا ضعيف است. بنابراين سياست جنايي قضايي در كشورهايي كه بر اساس قانون و بر اساس نظام نوشته حركت ميكند بايستي يك تطابقي بين سياست جنايي قضايي با سياست جنايي تقنيني وجود داشته باشد و در كنار اين سياستها، سياستي است كه پليس در مقابل پديده مجرمانه در دستگاه اجرايي بايستي اتخاذ كند و به آن سياست جنايي اجرايي ميگوييم پس در مقدمه اول از تقسيمبندي از سياست جنايي، سه سياست را ميپذيريم اما يك سوال مطرح ميشود كه خيلي مهم است و در دنيا مطرح شده است؛ آيا دستگاه قضايي ميتواند به تنهايي در مبارزه با پديده مجرمانه موفق باشد؟
در اينجا يكي از بحثهايي كه مطرح شده و ريشه در تاريخ هم دارد گفته شده كه بايستي مردم را در سياستهاي جناييمان به نحوي مشاركت دهيم و از آن تعبير كردند به سياست جنايي مبتني بر مشاركت مردم. حضور هيئت منصفه در دادگاهها ناشي از همين تفكر است. چرا بايستي در جرائم مطبوعاتي و سياسي به نوعي هيئت منصفه را در امر قضا دخيل بدانيم؟ آيا قاضي مدير پرونده نيست؟ آيا قاضي متولي نيست و آيا دستگاه قضايي نبايستي به تنهايي با پديده مجرمانه برخورد كند؟ آمار عملكرد دستگاه قضايي در تمام كشورها نشان داده كه دستگاه قضايي نميتواند به تنهايي مبارزه كند و در برخي از كشورها حتي حضور هيئت منصفه را در تمام جرائم جنايي به عنوان يك شرط در نظر گرفتهاند چرا؟ چون اين يك اقرار به اين است كه دستگاه قضايي به تنهايي نميتواند عهدهدار اجراي عدالت باشد.
اگر عدالت يك مفهوم بسيار مقدسي است ولي اجراي آن با سختي و دشواريهاي فراواني روبهرو است. بنابراين يكي از مصاديقي كه بايستي به آن پرداخته شود اين است كه از زماني كه جرم اتفاق ميافتد و اعلام ميشود تا زماني كه حكم ميخواهد اجرا شود و حتي اجرا هم تمام شده باشد يك فرآيندي را بايستي در نظر بگيريم. اين فرآيند از زمان اعلام جرم و اجراي حكم نيازمند به دخالت دستگاه قضايي دارد آيا دستگاه قضايي ميتواند در اين فرآيند به تنهايي عمل كند؟ يك بحثي را اخيرا بعضي كشورها مطرح كردند در مفهوم «ايجاد مانع و اخلال در اجراي عدالت» كه در كشورهاي اروپايي مطرح ميشود همين معادل را در كشورهاي عربي تحت عنوان «الجرائم المخل بارادهالقضائيه» مطرح است. جرائمي كه در اجرا و اداره قضايي مخل هستند در فرانسه هم مطرح ميشود.
لذا دستگاه قضايي يك دستگاه قدرتمند و باارزشي است اما نياز به كمك دارد و گاهي مظلومترين دستگاه، دستگاه قضايي است. مثالي ميزنم؛ اگر امروز بازپرس، پروندهاي را رسيدگي ميكند در رسانه ملي تفسيري را از يك شخص راجع به آن پرونده مطرح ميكنند.
در مطبوعات نيز تفسيري مطرح ميشود. بناي آن مفسر نه به معناي نقد علمي بلكه نقدي است كه ميخواهد آن بازپرس و شاهد پرونده و حكمي را كه ميخواهد در پرونده صادر شود تحت تاثير قرار دهد يعني به تعبير خودمان جوي را حاكم كند كه اين بازپرس بر اساس آنچه كه در رسانههاي ديداري به نوعي آن را به نمايش ميگذارند تحت فشار قرار گرفته و از تصميمي كه ميبايستي عادلانه، بيطرفانه و مستقلانه بگيرد، عدول كند. اين عدالت قضايي نيست، آزادي قلم و بيان امري پذيرفته شده است و من طرفدار آن هستم. از يك طرف هم معتقدم عدالت قضايي ميبايستي تحت فشار و تحت تفسيرها و نقدهاي غيرعلمي قرار نگيرد. در تعارض آزادي بيان و قلم از يك طرف و از طرف ديگر بازپرس كه بايستي بيطرفانه نظر دهد كداميك را بايستي ارجح قرار دهيم؟ آيا بگوييم آزادي بيان است و هركس هرچه خواست انجام دهد؟ لذا اگر كسي نقد غيرعلمي در روزنامه بنويسد و سوءنيت آن اين باشد كه بخواهد بازپرس را در مسيري قرار دهد كه نظر و تصميم او بر اساس آنچه كه آنها ميخواهند باشد اين اخلال در عدالت قضايي است. پس با اين مقدمات دو مطلب را بيان ميكنم: 1- سياست جنايي مبتني بر مشاركت مردم ميبايستي در قوانين ما لحاظ شود پيچيدگي و تنوع جرائم و جهاني شدن حقوق ايجاب ميكند كه دستگاه قضايي معترف باشد كه من نميتوانم به تنهايي با پديده مجرمانه مقابله كنم.
راهحل چيست؟ سياست جنايي مبتني بر مشاركت مردم؛ چون عدالت براي مردم است. 2- نكته دوم كه خيلي مهم است اينكه سياست جناييمان بايستي پيشگيرانه باشد و نبايستي در ابتدا سياست جنايي سركوبگرانه در نظر بگيريم. جواب نميدهد اين هم يك اعتراف بينالمللي است. ما اين بحث را در ايران نميكنيم بحث ما بينالمللي است كه ايران نيز جزئي از جامعه ملل است در دنيا سياست جنايي سركوبگرانه به عنوان اولين اهرم و ابزار نميتواند جواب مثبت بدهد. راهحل اين است كه سياست جنايي پيشگيرانه بايستي در قوانين ما در نظر گرفته شود براي اينكه بتوانيم هم به سياست جنايي مشاركتي برسيم و هم بر سياست جنايي پيشگيرانه، بايستي قوانيني بنويسيم كه در چارچوب اين دو موضوع حركت كنند لذا توجه داشته باشيد اجراي عدالت قضايي ايجاب ميكند كه در قوانين خودمان، جرائمي را پيشبيني كنيم كه اين جرائم بر اساس اين دو محور حركت كند: 1- سياست ما مشاركتي باشد. 2- سياست جنايي ما پيشگيرانه باشد.
بعد از اين مقدمه وارد بحث جرائم عليه عدالت قضايي ميشوم. بناي جرمانگاري در هر جامعه حمايت از ارزشهاست. هيچ جامعهاي نداريم كه در آن جرم نباشد. در مدينه فاضله هم جرم اتفاق ميافتد. جرم عبارت است از عمل ضدارزش. اين ارزشها گاهي ثابت و گاهي متغير است. ما براي حمايت و صيانت از ارزشها بايستي يك سري اعمال مجرمانهاي را در نظر بگيريم. البته سعي نكنيم براي حمايت از همه ارزشها جرمانگاري كنيم چرا كه تورم كيفري ايجاد خواهد شد لذا بايستي به آن ارزشهاي ثابت و متغيري كه از حساسيت بالاتري برخوردارند اولويت دهيم و بقيه را به عنوان انحراف و ناهنجار بسنجيم و در مقابل آنها ضمانت اجراهاي غيركيفري در نظر بگيريم. لذا در مورد بحث فرآيند كيفري در هر جامعهاي ميبايستي يك ارزش ثابتي در نظر گرفته شود. يكي از ارزشهاي ثابت، فرآيندهاي كيفري است كه خيلي مهم است. فرايند كيفري چيست؟
از زمان اعلام جرم، فرد به عنوان يك انسان كه در آنجا به عنوان متهم تلقي ميشود در اين فرآيند قرار ميگيرد تا زماني كه در مورد اين شخص تحقيقات انجام داده و تعقيب ميكنيم اين فرآيند ادامه پيدا ميكند با فرض برائت ميبايستي او همچنان در اين فرآيند مورد حمايت قرار گيرد و وقتي كه او در موضوعي كه متهم است (با فرض برائت) ما دليلي بر اتهام وي نداريم، او از فرايند خارج شده و منع تعقيب صادر ميشود و اگر دلايل محكم بود فرض برائت از بين رفته و كيفرخواست تنظيم ميشود و در دادگاه مطرح ميشود. دادگاه تجديدنظر هم تشكيل ميشود حكم صادر و اجرا ميشود و در نهايت تمام ميشود و اين انسان به عنوان يك انسان با كرامت در اين فرآيند قرار ميگيرد و كرامت او در اين فرآيند مورد حمايت است پس فرآيند كيفري ما بايستي كرامتمدار باشد.
نكته دوم: كساني هم كه در اين فرآيند كيفري در امر تحقيق، تعقيب و دادرسي و اجراي حكم رسيدگي ميكنند بايستي مورد حمايت قرار گيرند.
مثالي ميزنم: متهم يا شاكي از جناح محكم و بانفوذي است و قاضي را تهديد ميكند در اينجا همانگونه كه در يك فرآيند، كرامت متهم مورد حمايت قرار ميگيرد قاضي هم بايستي مورد حمايت قرار گيرد.
سومين نكتهاي كه در بحث فرآيند مورد توجه قرار ميگيرد اين است كه خود اين قضات هم نبايد ايجاد اخلال در امر قضا نمايند. مثال اينكه قاضي در فرآيند دادرسي استنكاف ميكند، تاخير ايجاد ميكند، مانع و اخلال ايجاد ميكند. پس جرائم عليه عدالت قضايي در سه مرحله مطرح شد:
1- رعايت كرامت انسانها به عنوان متهم؛ قبل از وقوع جرم مردم مشاركت كنند و نگذارند جرم واقع شود و اگر جرم واقع شد در فرآيند دادرسي كرامت متهم بايستي مورد لحاظ قرار گيرد. حقوق متهم در فرآيند دادرسي از مواردي است كه مورد تاكيد و تصريح قانونگذاران قرار ميگيرد.
2- صاحبمنصبان در امر اجراي عدالت قضايي ميبايستي مورد حمايت قرار گيرند.
3- اين صاحبمنصبان در امر اجراي عدالت قضايي نبايستي خود ايجاد اخلال در امر اجراي عدالت كنند. بر اساس اين گفتمان، كشورها جرائمي را در قوانين خودشان پيشبيني كردند حال اين جرائم را بايستي در كداميك از دستهبنديهاي جرائم عليه اشخاص ، جرائم عليه اموال، جرائم عليه آسايش و امنيت عمومي قرار داد؟
اينها را در زمره جرائم عليه آسايش و امنيت عمومي قرار دادهاند چرا كه امنيت قضايي اقتضا ميكند كه عدالت قضايي را مستقر و اجرا كنيم و اخلال در اجراي عدالت را به عنوان يكي از جرائم عليه امنيت در نظر بگيريم.
پس نتيجه ميگيريم كه جرائم عليه عدالت قضايي در كشورهاي مختلف پيشبيني شده و آن را در جرائم عليه امنيت و آسايش عمومي قرار دادهاند و مصاديقي هم كه پيشبيني شده در همه كشورها يكسان است و ميتوان گفت همه كشورها اين عنوان را دارند. ما متاسفانه تا به حال ميتوانيم به صورت پراكنده يكسري مصاديقي را پيدا كنيم و بناي مقنن را بر همان عدالت قضايي بگيريم ولي تصريح نشده و فصل جداگانهاي براي آن در نظر گرفته نشده است.
مصاديق جرائم عدالت قضايي چيست؟ اولين جرمي كه بسيار مهم است اينكه آحاد مردم مكلفند به محض اطلاع از وقوع جرائم از درجه جنايي، مقامات قضايي يا اداري را مطلع نمايند. اينجا دو اصل دارد: 1- اصل بر اين است كه مردم آزادند و الزامي ندارند كه اعلام كنند. 2- دستگاه قضايي متولي است پس مردم تكليفي به اعلام ندارند در مقابل اين بحث، پس سياست جنايي مبتني بر مشاركت مردم چه ميشود؟ ماده 606 و 711 رگههایی از آن بحث است. اگر مديركل متوجه اختلاس كارمند خودش شد بايستي اطلاع دهد. خوب اگر اطلاع ندهد او كه مرتكب جرم نشده پس براي چه اطلاع دهد ما در مجموعهاي كه به صورت يك فرآيند نگاه ميكنيم، فرآيند فساد اداري، فرآيند فساد اقتصادي در اين فرآيند افرادي نقش ايفا ميكنند. مديركل نقش بيشتري ايفا ميكند لذا اگر متوجه اختلاس كارمندش شود و اطلاع ندهد او هم به نحوي مرتكب جرم شده است. لذا يكي از ويژگيهاي موجود در جرائم عليه عدالت قضايي اين است كه هميشه در بسياري از قوانين فعلها را مرتكب جرم ميدانستيد در جرائم عليه عدالت قضايي بيشتر ترك فعل است كه مرتكب جرم ميشود و اين خودش نوعي نوآوري است. البته استثنائاتي دارد. مثلا مصونيت خانوادگي را قبول داريم يعني اگر پدر، مادر و همسر متوجه شد جرمي توسط اعضاي خانواده رخ ميدهد بايستي اعلام كند؟
اگر اعلام كند مصونيت خانوادگي چه ميشود اگر اعلام نكند سياست مبتني بر مشاركت مردم چه ميشود؟ ترجيح در اينجا مصونيت خانوادگي است پس در جرائم عليه عدالت قضايي اصل بر اعلام است. اعلام چه؟ اعلام جنايات نه اعلام جنحه و خلاف. جرائم به لحاظ اهميت آنها بايستي توسط مردم اعلام شوند ولي در دو جا استثنا شده است: 1- مصونيت خانوادگي 2- كساني كه به مناسبت شغل محرم اسرار ميشوند. اگر اعلام كنيم افشاي سرّ ميشود اگر اعلام نكنيم جرم ارتكاب پيدا ميكند چه كنيم؟ ما قدر متیقن ميگيريم يعني در تعارض بين ماده 648 كه اگر كساني به مناسبت شغل محرم اسرار ميشوند و در جايي كه ميبايستي جرم قبل از وقوع اعلام شود قدر متیقن اين است كه راز را تعريف و در چارچوب راز بنا را بر عدم افشا ميگذاريم اما در جنايات عليه امنيت و تماميت ارضي و تروريسم، مصونيت خانوادگي معني ندارد افشاي راز و سر معني ندارد چرا كه اهميت جرائم عليه امنيت ايجاب ميكند كه يك جامعه براي جلوگيري از وقوع جرم بسيج شوند. در مورد اعلام جرم سه حالت در نظر ميگيريم: 1- قبل از وقوع جرم 2- اينكه اگر مقامهاي قضايي را مطلع كنيم آثار جرم را كاهش خواهيم داد بايستي مقامها را مطلع كنيم. 3- اگر قادر هستيم كه مطلع كنيم تا افراد مرتكب جرم دستگير شوند بايستي اعلام كنيم.
سوال: بار اثباتي در اينجا به عهده كيست؟
اينجا امر، امر ثبوتي است مثلا دو نفر در رستوراني صحبت ميكنند و ميخواهند سرقت مسلحانه انجام دهند. من اين موضوع را شنيدم ولي اطلاع ندارم حال سرقت اتفاق افتاد حال اگر بعدا گفتيد كه شما مطلع شديد پس چرا خبر نداديد؟ ما نميگوييم اصل بر اين است كه همه مطلع هستند. دادستان به عنوان مدعيالعموم ميتواند دلايلي را جمعآوري كند مبني بر اينكه اگر فرد يا افرادي قبل از وقوع جنايت مطلع بودند و اطلاعات آنان ميتوانست به منظور جلوگيري موثر در مقام باشد چنانچه ارائه نكند دادگاه به اين مسئله رسيدگي ميكند. دادگاه فرد را احضار ميكند و ميگويد دادستان اقامه دلايل كرده مبني بر اينكه تو ميتوانستي مطلع كني و اطلاعات تو ميتوانسته دستگاه قضايي و پليس را قبل از وقوع جنايت دخالت داده و جلوي وقوع جرم را بگيرد. ما در بحث اثباتي معتقد به تفسير به نفع متهم و تفسير مضيق هستيم اما اين اصل را پذيرفتيم كه آحاد مردم در چارچوب سياست جنايي مبتني بر مشاركت، مردم ميبايستي خودشان را مكلف در اجراي عدالت قضايي بدانند. چرا هيئت منصفه در كنار قاضي مينشيند و به او ميگويد كه متهم مقصر هست يا نيست؟
به دليل اينكه تبلور اراده عمومي است حال اگر اين تبلور را در مرحله صدور حكم در نظر ميگيريم بايستي قبل از آن هم در نظر بگيريم يعني مردم ميتوانند اطلاعات خود را به مقامهاي قضايي اعلام كنند. حال اگر مردم اعلام كنند چه تضميني دارند؟ در باب حمايت شهود و بزهديدگان و شكات در بحث جرائم عليه عدالت قضايي چه كنيم؟ اگر افراد را مكلف ميكنيد كه مشاهدات خودشان را اعلام كنند اگر آنها را حمايت نكنيم اين تالي فاسد پيدا ميكند زيرا يك دسته از جرائم عليه عدالت قضايي اين است كه اگر كسي شاهد پروندههاي جرايم عليه عدالت قضايي باشد ميبايستي مورد حمايت قرار گيرد. خيلي از افراد را به عنوان شهود احضار ميكنيد، نميآيد، جلب ميكنيد، ميآيد اما جسم او ميآيد ولي شهادت نميدهد چون او را حمايت نميكنيد و تضميني ندارد. بنابراين عدالت قضايي در اينجا دچار خدشه ميشود. ما ميدانيم كه او ميداند ولي تكليفي به اين ندارد كه ادا كند. آيا كتمان شهادت در جايي كه وجوب عيني است ميتوانيم او را ملزم كنيم به اينكه شهادت خود را ادا كند ميگويند در جرم عليه عدالت قضايي اگر كسي شاهد باشد و شهادت او جنبه وجوب عيني پيدا كند يعني رسيدگي ما متوقف بر شهادت او شود اگر امتناع كند مرتكب جرم عليه عدالت قضايي شده چرا كه عدالت قضايي بر بحث كتمان شهادت ترجيح دارد. اما از طرف ديگر همين شاهد بايستي مورد حمايت قرار گيرد تهديد عليه شاهد در پروندههاي جرائم عليه عدالت قضايي خود يك جرم عليه عدالت قضايي است. ما در فرآيند كيفري پروندهها از زمان اعلام و اتمام اجرا نياز داريم كه بزهديده در كنار دستگاه قضايي باشد اما گاهي بزهديده مرعوب است و گاهي تهديد ميشود. لذا تهديد بزهديده و شاكي براي جلوگيري از شكايت و يا استرداد شكايت يك جرم عليه عدالت قضايي است پس در مقوله اول عدم اعلام يك جرم مستقل است نكته دوم و جرم دوم در بحث تعامل بزهديدهشناسي و حقوق جزاست و آن اينكه بسياري از سوءاستفادههاي جنسي و جسمي كه نسبت به اقشار آسيبپذير و كودكان در خانوادهها صورت ميگيرد اعلام نميشود. متاسفانه در كشور خودمان بحث تعارضات جنسي و بحث زناي با محارم اعلام نميشود. ما سه مرحله بزهكاري ظاهري، بزهكاري واقعي و بزهكاري قانوني داريم. كشوري موفق است كه سياست جنايي خود را بر اساس بزهكاري واقعي ترسيم كند نه بزهكاري ظاهري و قانوني. آمار دادگستري بزهكاري قانوني است. ما قبل از انقلاب راجع به محروم كردن اطفال از تحصيل قانون داشتيم الان بسياري از بچهها در خيابان ميگردند و تحصيل نميكنند اين جرم است چه كسي بايستي اعلام كند؟ مادري كه از سوءاستفاده جنسي پدر نسبت به فرزند مشتركشان مطلع است ولي به خاطر اينكه خانواده از هم گسسته نشود اطلاع نميدهد اين جرم عليه عدالت قضايي است چون اين كودك بزهديده واقع شده و فردا خودش بزهكار خواهد شد.
در جرمشناسي داريم كه بزهكاران بزهديدگان گذشته بودهاند اگر كسي در خانوادهاي قرار گرفت و مطلع شد كه نسبت به افراد آن خانواده از منظر جنسي و جسمي كسي مورد سوءاستفاده قرار گرفته است و اين اطلاعات را اعلام نكرد ترك فعل و جرم عليه عدالت قضايي است.
در سال 81 در خصوص كودكآزاري قانون گذرانديم و موسساتي كه بچهها را نگهداري ميكنند مكلف كرديم چنانچه بچهها مورد سوءاستفاده قرار ميگيرند بايستي اعلام كنند اما در مورد پدر و مادر چه؟ بحث ولايت قهري پدر را مطرح ميكنند اين ولايت نيست، خروج از ولايت است پدري كه سوءاستفادهاي از موليعليه خود ميكند اين ولي است؟ بعد ميگويند اگر اين بچه را از اين پدر بگيريم به چه كسي بدهيم در خارج اينطور است كه اگر حكومت احساس كند فرزندي كودكآزاري شده پدر را تعقيب ميكند و چنانچه پدر و مادر، فرزند را مورد سوءاستفاده قرار دهند فرزند را از اين خانواده ميگيرد. چون اين نسل اين كشور است و جزء ميراث است. اين جرايم در قوانين ما به صورت پراكنده بود، در كشورهاي ديگر هم بوده است چطور اينها به صورت يك جرم عليه عدالت قضايي به صورت خاص آورده شده است؟ دو پاسخ دارد: 1- اهميت عدالت قضايي و تاكيد بر آن 2- آيين دادرسي كه در بحث عدالت قضايي مطرح ميشود در پرونده عدالت قضايي خودش يك جرم خاص است و عنصر رواني و عنصر مادي و شرايط خاص خودش را دارد.
مسئله ديگر اينكه مقامهاي قضايي و اداري كه در فرآيند دادرسي دخالت دارند ميبايستي نسبت به اعمال خودشان مورد حمايت قرارگيرند. در قانون فرانسه و لبنان پيشبيني شده كه مقامهاي قضايي و اداري (منظور مقاماتي است كه در فرآيند دادرسي نقش دارند و نه همه مقامات اداري) ميبايستي مورد حمايت قرار گيرند.
تهديد مقامهاي قضايي و اداري را يك جرم عليه عدالت قضايي بايستي بدانيد و دليل هم اين است كه ما براي ايجاد آرامش و آسوده خاطري مقامهاي قضايي و اداري درگير فرآيند كيفري بايد در نظر بگيريم كه كسي حق ندارد ايشان را تهديد كند، در مقابل هم كساني كه تهديد ميكنند اگر تهديد به جان قاضي كنند، اين تهديد عليه اشخاص است اما اگر تهديد كنند كه قاضي رسيدگي نكند اين جرم عليه عدالت قضايي است.
پس ميتوان فعل واحد را تعدد معنوي گرفت يعني قاضي تهديد به نفس شود و مراد از تهديد به نفس او قاضياي است كه در پرونده در حال رسيدگي است يعني بحث قضاوت موضوعيت داشته باشد. چون ممكن است قاضي در خيابان به عنوان يك انسان مورد تهديد قرار گيرد. اگر به مناسبت پروندهاي كه در دست رسيدگي دارد مورد تهديد قرار گيرد اينجا تعدد، تعدد معنوي است هم تهديد به جان شده و هم تهديد شده تا رسيدگي نكند. گاهي جرم مستقل است. پس سه حالت دارد: 1- تهديد عليه اشخاص (قاضي به عنوان انسان تهديد شود) 2- تهديد قاضي در حال رسيدگي به پرونده كه جرم عليه عدالت قضايي است.
3- تلفيقي از هر دو كه به صورت تعدد معنوي بوده (فعل واحد داراي عنوان متعدد)
در كنار اينها كليه كساني كه در فرآيند رسيدگي هستند، مثل وكيل، بايستي مورد حمايت قرار گيرند و تهديد وكيل جرم عليه امنيت قضايي است. تهديد كارشناس، مترجم، داور، پليس، كارمند شعبه و كليه كساني كه در تشكيلات قضايي آن پرونده به صورت خاص دخالت دارند به عنوان جرم عليه عدالت قضايي مطرح ميشود و در قسمت ديگري از جرائم عليه عدالت قضايي در ارتباط با بحث رشا و ارتشا مطرح ميشود. اين عمل در تمام كشورها جرم است اما از لحاظ جرم عليه عدالت قضايي نيز مطرح شده است اگر قاضي يا كسي كه در تشكيلات قضايي در ارتباط با آن پرونده خاص كه مورد رسيدگي است، مال يا وجه يا تعهد يا هديه يا وعدهاي را كه باارزش است قبول كند چون پيشنهاددهنده و قبولكننده كسي است كه در تشكيلات قضايي دخالت دارد يك جرم عليه عدالت قضايي است حال اگر اين قاضي اگر درجاي ديگري مرتكب جرم ارتشا ميشد اين ارتشا كه جرم بود پس اين ارتشا چه خصوصيتي دارد؟ ارتشا هميشه در قوانين كشورها اينطور است كه اگر راشي پيشنهاد دهد و مرتشي قبول ميكند به محض اخذ وجه، ارتشا اتفاق ميافتاد و ما مجازات را بر اساس وجه ماخوذه در نظر ميگيريم ولي در جرايم عليه عدالت قضايي حتي در مقام پيشنهاد از سوي قاضي رسيدگيكننده به پرونده يا مقام قضايي به تعبير وسيعتر اين يك ارتشا است پس ارتشاء مطلق است ما در مريدا هم به آن ملحق شديم در مريدا درخواست يا قبول امتياز بيمورد از ناحيه مقامهاي دولتي داخلي يا خارجي به عنوان ارتشا پذيرفته شده است ما در گذشته ارتشا را به صورت مقيد به اين ميگرفتيم كه اگر پيشنهاد داده ميشد و شخص ديگر ميپذيرفت مجازات را بر اساس آن در نظر ميگرفتيم ولي الان مقررات جديد بينالمللي براي مبارزه و پيشگيري (سياست جنايي پيشگيرانه) ايجاب ميكند كه ارتشا را مطلق در نظر بگيريم يعني حتي درخواست از طرف مقام دولتي خارجي يا داخلي را جرم بگيريم در جرايم عليه عدالت قضايي هم همين است چون قصد داريم كه با شناسايي موانع، اخلال در امر قضايي را جرمانگاري كنيم اين است كه اگر خود مقام قضايي رسيدگيكننده يك پيشنهاددهنده باشد، اين پيشنهاد خودش يك جرم مستقل است. ارتشا در جرم عليه عدالت قضايي گسترش يافته است پس نتيجه ميگيريم كه ارتشا ميتواند در جرم عليه عدالت قضايي دخالت داشته باشد. با اين شرط كه پرونده در حال رسيدگي در فرآيند دادرسي از ناحيه افرادي كه دخالت دارند صورت گيرد و دوم اينكه به صورت مطلق در نظر گرفته ميشود. فرق آن با ارتشاي عادي چه بود؟ اينكه در ارتشا بايستي مقامهاي عمومي و دولتي باشند. دوم اينكه بايستي مقيد باشد.
مسئله ديگر اينكه خود اين افرادي كه به عنوان صاحبمنصبان قضا در جرم عليه عدالت قضايي دخالت دارند خودشان هم ميتوانند مرتكب جرم عليه عدالت قضايي شوند. بحث استنكاف از رسيدگي ماده قانوني داريم تحت شماره 598 كه عنوان آن امتناع از رسيدگي يا انجام وظايف است. قبل از سال 75 امتناع و استنكاف يك تخلف انتظامي بود الان هم هست. فرق اين استنكاف عليه عدالت قضايي با آن چيزي كه الان داريم چيست؟ يعني ميتوانيم بگوييم اين ماده به عنوان يك جرم عليه عدالت قضايي است؟ خير؛ بايستي توجه كرد جرم عليه عدالت قضايي فقط استنكاف از ناحيه قاضي نيست، بلكه در جرايم عليه عدالت قضايي استنكاف از رسيدگي ميتواند حتي ناظر به كارمند اداري هم باشد. بحث رسيدگي به اين معناست كه در فرآيند رسيدگي (از اعلام جرم تا ا اجرا) فقط قاضي دخالت ندارد، قاضي موثر است اما تنها نيست. كساني غير از قاضي هم نقشآفريني ميكنند آنها هم ممكن است كه استنكاف كرده و تاخير ايجاد كنند.
وقتي كه قاضي به مدير دفتر ميگويد پرونده را بياور و نميآورد كتبا هم مينويسد و اصرار ميكند و او توجهي نميكند و قاضي گزارش ميكند كه اين مديردفتر جرم عليه عدالت قضايي مرتكب ميشود حال اين جرم است يا تخلف اداري؟ در فرآيند دادرسي، كليه افرادي كه ميبايستي تصميمات قضايي و ادارياي را كه بايد بر اساس قانون انجام گيرد با سوءنيت خاصي اجرا نكنند يك جرم خاص و مجازات خاص دارد ميتواند تعدد معنوي هم باشد، ميتواند از يك جهت، تخلف، از لحاظ هيئت تخلفات اداري و از جهت ديگر جرم باشد اما دست ما باز است كه بازپرس گزارش كند كه اين مديردفتر يا آن پليس، تصميمات قضايي را اجرا نميكند. چون در فرآيند عدالت قضايي در حال شناسايي موانع هستيم يكي از موانع اين است كه استنكاف كردهاند يعني ترك فعل كردهاند. لذا به صورت خلاصه نتيجه ميگيريم كه بر اساس سياست جنايي مشاركتي و سياست جنايي پيشگيرانه و تعامل بزهديدهشناسي با حقوق كيفري، يكسري از جرائم را پيشبيني كرديم كه در فرآيند دادرسي نقش دارند و آنها را تحت عنوان جرائمي كه اخلال و مانع در اجراي عدالت قضائي ايجاد ميكنند ناميديم كه ممكن است خود قاضي يا فرد مقابل يا ساير افراد ايجاد مانع كنند و مهم اين است كه اجراي عدالت قضايي يك ارزش است و افرادي كه ايجاد اخلال ميكنند بايستي تعقيب شوند و تعقيب آنها تحت عنوان «جرايم عليه عدالت قضائي» است. البته مرتكبين در اينگونه جرائم بايستي سوءنيت خاص داشته و جرم هم مقيد باشد. سوءنيت خاص به اين معنا كه مرتكبين قصد تخديش عدالت قضايي را دارند و مقيد به اين معنا كه عدالت قضائي مخدوش شود.
سوال: اينكه گفته ميشود بزهكاران فعلي بزهديدگان قبلي هستند مصداق ندارد چه بسا بزهكاران فعلي قبلا بزهديده باشند. بزهديدگان قبلي بزهكار نشوند. مطلب بعدي اينكه قانون مدني با اصلاح، عزل ولي قهري را هم معلوم كرده و اصل بر اين است كه كسي به سن بلوغ برسد ولايت قهري از او برداشته ميشود و ماده 1185 مشخص كرده كه اگر ولي قهري چنين صفاتي را نداشته باشد براي طفل قيم تعيين ميكنند. ديگر اينكه فرموديد در كشورهاي خارجي صرف پيشنهاد عمل مجرمانه تلقي ميشود آيا يك مجموعه قوانين منسجمي عليه عدالت قضايي تصويب شده است؟
پاسخ: در فرانسه و لبنان ماده 398 تا ماده 436 جرائم عليه عدالت قضايي است و مستقل هستند در داخل جرائم عليه امنيت آورده ميشود و در يك عنوان خاصي بيان ميشود در فرانسه هم در ماده 434 خط يك تا 40 كه حدود 40 ماده را پيشبيني كردهاند.
سوال: براي اجراي روند عدالت قضائي نحوه حمايت در كشورهايي كه تصويب شده چگونه است. بعضا در دادگاه اطفال مورد كودكآزاري مطرح هستند و پدر معتاد و مادر هم مشكلات اخلاقي دارد و او را ميخواهيم به يك مرجع بهزيستي بسپاريم و با توجه به اينكه ممكن است كارمندان اداره بهزيستي خودشان در خانوادهشان داراي مشكل باشند، لذا مشكل اين اطفال دوچندان خواهد شد و وقتي با دستور قضايي طفل تحويل ميشود نهايتا عنوان ميشود كه اين طفل مبادرت به شكستن شيشه و فرار نمود (براي اينكه جا و امكانات نگهداري را ندارند) حال حمايت از مجريان قضايي در اينجا چگونه خواهد بود؟
پاسخ: سوال خوبي بود. پدر و مادري كه حدود ولايت را رعايت نميكنند و ولايت آنان ساقط ميشود چه كنيم؟ در خارج خانوادههايي هستند كه پذيراي اداره و نگهداري اين اطفال هستند. اين همه موسسه براي اهداي اسپرم و رحم اجارهاي و… ايجاد كرديد و مراكز ناباروري. به نظرم بايستي به جاي اين بيايند و بچهها را بعد از گرفتن از پدر و مادر به بهزيستي ندهيم بلكه به زوجيني بدهيم كه مدتهاست منتظر بچه هستند. بچههايي كه از سوءرفتار و سوءهاضمه و… رنج ميبرند. به نظرم خانوادههاي طالب براي نگهداري اين اطفال را شناسايي و به عنوان فرزندخوانده به آنها بدهند.
حكومت وظيفه دارد فرزندان كشور خودش را حفظ كند. امنيت، امنيت كودكان است لذا بايستي مكانيسمي را پيشنهاد كند اگر بچهها در خانواده از لحاظ روحي رواني آمادگي نداشته باشند بعدا در جامعه ايجاد مشكل خواهند كرد و اين نسل بايستي يك نسل بدون خدشه و بدون عقده باقي بماند.
سوال: شما فرموديد كه در دنياي امروز براي سياست پيشگيري، حضور مردم را براي اين امر پيشبيني كردهاند چه ضمانت اجرايي دارد؟
پاسخ: معتقدم سياست جنايي مشاركتي و پيشگيرانه و سركوبگرانه به اين معناست كه وقتي امنيت را براي مردم ميخواهيم بايستي از آنان كمك بگيريم نه اينكه امنيت را فرضي و ساختگي ايجاد كنيم مردم طالب امنيت و عدالت هستند. مكانيسم اين است كه در قالب قوانين موضوعه بايستي پيشبيني كنيم كه اگر افراد اطلاعات خود را ارائه كردند محرمانه و هويت آنها ناشناخته باقي خواهد ماند. همانطوري كه در دنيا در بحث شهود و قربانيان هيچكس نميتواند مطلع شود كه اينها چه كساني هستند چون از لحاظ امنيت جاني مشكل دارند. در صورتي كه اعلام نكردند دادستان بايستي دلايل را جمعآوري كند و دادگاه تشخيص ميدهد و نكتهاي هست كه ممكن است فرد مدعي شود ما مطلع بوديم ولي اطلاعات ما شايد موثر نبود. در كشورهاي ديگر پيشبيني شده كه قاضي دادگاه احراز كند، نه تنها شخص مطلع بوده بلكه ميدانسته كه اطلاعات او نيز موثر بوده است و با اين دو شرط اطلاعات خودش را اعلام نكرده است و مجازات آن فرضا تا سه سال حبس و جزاي نقدي حتي مجازات تا پنج سال و اين نوع جرائم به عنوان يك جرم مستقل در نظر گرفته ميشود چون اگر اين افراد را مكلف كنيم بسياري از جرائم اتفاق نميافتد. حوزه اختيارات دادستان در بحث دفاع از حقوق عامه و حقوق بزهديده بايستي وسيع باشد و بسياري از موارد ميتواند جنبه پيشگيري داشته باشد و نياز دارد تا با آموزشهاي ضمن خدمت نسبت به نحوه جمعآوري اطلاعات كافي از جرائم، اشراف كامل را به دست آورند.
سوال: نظر خود را راجع به سياست جنايي تقنيني كشور ما و همچنين سياست جنايي قضايي ما بيان فرماييد.
چندين سال قاضي بودم و كارآموز ضمن تحصيل بودهام و آشنايي با دستگاه قضايي دارم در ارتباط با سياست قضايي تقنيني قانونگذار ما هيچ سياست جنايي ندارد يعني مشروح مذاكرات مجلس را بخوانيد. با توجه به اينكه به كميسيون 85 ميرود و از آن چيزي متوجه نميشويد. مثلا چرا پولشويي را جرمانگاري كردهاند؟ در دستگاه تقنيني و در نمايندگان ما ضعف عمدهاي كه حاكم است اين است كه سياست قضايي تقنيني را در زماني كه بايستي ابراز و اعلام شود ندارند. لذا قوانين ما مشكلات زيادي پيدا كرده است. اين لايحه مجازات اسلامي به شوراي نگهبان ارسال و حدود 400 ايراد گرفته و به مجلس برگرداندهاند. كار كارشناسي نميشود و اگر كار كارشناسي شود سياست را ترسيم نميكنند. روزي به آقاي شاهرودي عرض كردم كه شما در موقعيتي قرار گرفتيد و در مورد تساوي ديه كافر و مسلمان كه در حال حاضر مساوي شدهاند به روايتي 800 درهم به روايت ديگر 4000 درهم و روايتي ديگر كه از حضرت علي(ع) بوده و مساوي بيان شده و آن را تقويت كردند و تصويب شد. من گفتم قبل از شما اين روايت بوده است و روايت را پروراندند و ديه مساوي شد. قبل از اين خيلي از افراد 800 درهم ديه ميگرفتند و الان مساوي شده است. حال اگر فرد ديگري بيايد و روايت ديگر را تقويت كند چه كنيم؟ شما ميگوييد زندانزدايي كنيم. در اسلام اصلا زندان نداريم. آيا شما ميگوييد يا اسلام؟ سياست جنايي اسلام در بحث جرائم عليه فرد بزه پوشي است آيا اين را لحاظ ميكنيد؟ سياست جنايي در هر كجا مشخص است، منتهي تيمي بايستي تعيين شود و آن را استخراج نمايد. سياست جنايي قانوني ايران با سياست جنايي قانوني اسلام متفاوت است. مجمع تشخيص، سياستهاي كلان را مينويسد خب؛ در جرائم اقتصادي سياست ما چيست؟ ما بايستي در مشروح مذاكرات مجلس اين سياستها را ببينيم ولي نميبينيم.
پس سياست جنايي در ايران بايستي از ابتدا ترسيم شود. مگر در بحث اقتصادي چشمانداز مطرح نميكنيد. چشمانداز آينده شما در بحث تقنين، قضا و جرايم چيست؟
در بحث سياست جنايي قضايي هم بستگي به قضات و استانها دارد. در يك استاني يا مجتمعي بعضي قضات انديشمند در آرا سياست خودشان را هم مينويسند. برداشت ما از اين آرا بايستي مبتني بر اين باشد كه قضات ما از يك رويهاي تبعيت ميكنند.
رگههايي از سياست قاضي در راي او گاهي مشاهده ميشود. در يك راي مستدلي كه صادر ميكنند پيشگيري را دارد، سركوب را دارد، تاسيسات ارفاقي را در نظر گرفته و مكاتب جديد را هم مدنظر قرار ميدهد. در بحث قضا هم موردي است و در برخي آرا ديده ميشود و در برخي ديگر ديده نميشود. در بحث آموزش قضات (مخصوصا دادسرا) بايستي آموزشهاي بهتری ارائه شود.
مطالعه قضات بايستي به روز باشد كه متاسفانه از منابع علمي به دليل مشغلههاي مختلف دور ميشوند.