دکتر عبدالحسین علی آبادی از اساتید و دانشمندان درجه اول علم حقوق در ایران است. او در 1277 در تهران متولد شد. پس از فراگرفتن مقدمات زبان و ادبیات فارسى و علم حقوق، براى ادامهى تحصیل به روسیه رفت و از دانشگاه مسكو درجهى دكترا در حقوق جزا گرفت. سپس عازم فرانسه شد و از دانشگاه پاریس نیز درجهى دكترا در حقوق مدنى دریافت كرد. بعد از مراجعت به ایران، كار خود را از دادگسترى آغاز كرد. سالها ریاست اداره فنى و ریاست اداره حقوقى با او بود و مدتى نیز مستشار و رئیس شعبه تمیز شد. در 1330 هنگام خلع ید از شركت سابق نفت، عضو هیئت مدیره خلعید بود. دكتر علىآبادى سرانجام به دادستانى كل كشور منصوب گردید و قریب ده سال در آن سمت باقى ماند تا اینكه در 75 سالگى بازنشسته شد. وى استاد دانشگاه تهران و صاحب تالیفات متعددى در علم حقوق مخصوصا حقوق جزا و حقوق جنائى مىباشد. سالها در دانشكدهى حقوق تهران و دانشكدهى پلیس و دانشگاه ملى و دبیرستان دارائى تدریس مىنمود.
دكتر عبدالحسین علىآبادى بحق استاد و حقوقدان بود. در كار قضا بىنهایت دقیق و باحوصله و بىطرف بود. در زمان دادستانى كشور خیلى خوب كار كرد و جلوى بسیارى از تعدیات و قانونشكنیها را گرفت. اساسا وزراى دادگسترى را تحویل نمىگرفت. دائما در حال مطالعه و قرائت پروندهها در روز و شب بود. چون همسرى انتخاب ننموده و تنها زندگى مىكرد، بیشتر علاقهى او بر محور شغلش قرار داشت. از مال دنیا بهرهاى نبرد. در نهایت صرفهجوئى زندگى مىكرد. وى جثهاى كوچك و لاغر داشت. برادر وى محمد سرورى مدتها رئیس دیوان عالى كشور بود. در 1366 در تهران درگذشت. در روزهاى پایانى سلطنت محمدرضاشاه به عضویت شوراى سلطنت تعیین گردید.
(تو 1281 ش)، نویسنده و استاد دانشگاه. در تهران به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایى و متوسطه وارد مدرسهى علوم سیاسى شد. بعد از پایان تحصیلات خود در آن مدرسه با اولین دستهى دانشجویان اعزامى به خارج به فرانسه رفت و موفق به اخذ لیسانس در رشتهى حقوق خصوصى و اقتصاد شد. پس از آن به تحصیل فلسفه پرداخت. سپس به انگلستان مسافرت كرد و در دانشگاه لندن به فراگیرى زبان و ادبیات انگلیسى پرداخت و به ایران مراجعت كرد و در دانشكدهى حقوق و دبیرستان دارایى به تدریس اشتغال ورزید. بعد در وزارت دادگسترى به سمت مشاور عالى قضایى اشتغال یافت. اثر وى: «حقوق جنایى»
عبدالحسین علی آبادی، مردی که وقف عدالت قضایی شد
زنده یاد دكترعبدالحسین علی آبادی، یکی از اساتید معروف و ماندگار حقوق جزا در ایران است. همچنین وی از جمله چهرههای شاخص قضایی است که به عدالت و صداقت و درستکاری شهرت داشت. علی آبادی پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد مدرسه «عالی حقوق و علوم سیاسی» شد. سال 1302 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و علاوه بر دکترای حقوق، دکترای فلسفه را نیز اخذ كرد. بعد از بازگشت به ایران، ضمن اشتغال به کار قضا، به تدریس حقوق جزا در دانشگاه نیز پرداخت. علی آبادی یکی از اساتید معروف حقوق جزاست که تالیفات زیادی در این زمینه دارد اما کتاب سه جلدی «حقوق جنایی» به عنوان مهمترین اثر وی همچنان مورد استفاده دانشجویان و اساتید حقوق جزا قرار میگیرد. البته باید گفت که علاوه بر حقوق جزا که تخصص اصلی ایشان بود در سایر گرایشات حقوقی نیز صاحب نظر بودند. زیرا سالها تجربه، مطالعه، تحقیق و تدریس موجب شد که در زمینه آیین دادرسی مدنی و آیین دادرسی کیفری و حقوق بین الملل، حقوق مدنی(بهویژه در مسائل ارث)، تسلط لازم و کافی را داشته باشند. او از جمله قضاتی بود که علاوه بر سواد حقوقی، به عدالت و درستکاری شهرت داشت.در امور قضایی به شدت دقیق، با حوصله و بی طرف بود. علاقه عجیبی به مشاغل قضایی داشت و آن را محور زندگی خود قرار داده بود. شب و روزش را در حال مطالعه پروندهها و بررسی ادله میگذراند.
از مال دنیا بهرهای نداشت و در اواخر عمر به دلیل فقدان فرزند، خانه خود را فروخت و برای همسرش خانهای کوچکتر خریداری کرد. باقی مانده آن را نیز صرف امور خیریه كرد. گفته میشود این مبلغ را به حسینیه ارشاد که خود به همراه محمد همایون و ناصر میناچی از بانیان و حامیان اصلی آن بوده است هدیه کرده است.
عبدالحسین برادری به نام محمد داشت که البته نام خانوادگی آنها با هم متفاوت بود. جالب است که این دو برادر نزدیک به ده سال، به طور همزمان مسئولیتهای ریاست دیوان عالی کشور و دادستانی کل کشوررا بر عهده داشتند. محمد که برادر ارشد عبدالحسین بود چندین بار پیشنهاد نخست وزیری محمدرضا شاه پهلوی را رد کرد. علی آبادی در نهضت ملی شدن نفت جزو «هیأت خلع ید» بود. علی آبادی از علاقهمندان مرحوم دکتر مصدق بود و تا آخر عمر بدون هیچ ترسی به او وفادار ماند. مشهور است که وی هیچگاه عکس مرحوم مصدق را از روی دیوار خانه اش برنداشت. حتی پس از کودتای 28 مرداد که مصدق در حصر خانگی بود و آوردن نام او کار هر کسی نبود وی آشکارا از مصدق حمایت میکرد.
در دوران بعد از انقلاب نیز همین رویه را ادامه داد.علی آبادی مردی عادل و باتقوا بود و کمتر کسی پیدا میشد که عدالت وی را انکار کند. او در روزهای پایانی حکومت پهلوی به اصرار شهید مرتضی مطهری، عضویت شورای سلطنت را میپذیرد. همین امر موجب بازداشت وی بعد از انقلاب اسلامیشد. البته در نهایت با وساطت شهید مطهری آزاد میشود. ظاهرا بعد از انقلاب هم در دیوان عالی کشور همکاری و کمک دهیهای فراوانی داشته است. او تمام عمر و زندگی خود را وقف اجرای عدالت قضایی كرد و باوجود نهایت دقت و وسواس، همیشه از خداوند برای امکان خطاهایی که در این کسوت وجود داشت طلب مغفرت و بخشش داشت. عبدالحسین علی آبادی روز ششم آبان 1368 در تهران فوت کرد. پیکرش در امامزاده عبدا… شهر ری به خاک سپرده شد.
خاطره ی دیداری است که دکتر کاتوزیان با دکتر عبدالحسین علی آبادی (دادستان سابق کل کشور در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) داشته اند که عینا نقل می شود:
“روزی به عیادت مرحوم دکتر عبدالحسین علی آبادی استاد فقید دانشکده حقوق و علوم سیاسی که مدتها دادستان کل کشور بود و به من نیز مرحمتی پدرانه داشت رفته بودم. او در بستر بیماری بود؛ بستری که دیگر از آن برنخاست. با دیدن من و یکی از دوستان به زحمت در جای خود نشست و با ملاحظه ی یکی از آخرین نوشته هایم که به همراه داشتم برق شادی را در چشمان بی فروغش خواندم. پیر فرزانه و دانشمند، در همان وضع بیماری نیز از این که می دید نسل بعد از او دنباله کار رها نکرده است و شعله ی عشق به عدالت هنوز هم جرقه هایی دارد خوشحال و راضی بود. از هر دری سخن رفت تا نوبت به لزوم تقوای قاضی و ترس از عدل الهی رسید. ناگهان مردی که به عدالتخواهی شهره بود چهره در هم کرد. ما از حسن شهرت و توفیق ایشان می گفتیم و او می کوشید قطره ی اشکی را که همچون مروارید غلطان بر گوشه ی چشمانش می درخشید و حکایت از دلی گرم می کرد در سایه ی لبخندی عارفانه پنهان سازد. سرانجام با لحنی آرام و در پناه همان لبخند حزن آلود گفت:
«مدتها پیش در پرونده ای که دادگاه جنایی حکم به اعدام داده بود و برای رسیدگی تمییزی در دیوان عالی مطرح می شد بر مبنای شواهد ظاهری درخواست ابرام حکم را کرده ام و بیم آن دارم که تمام حقیقت را ندیده باشم و خطای من به هدر رفتن خون بی گناهی کمک کرده باشد.»
….در همان حال که او از امکان خطای خود سخن می گفت ذهن من بی اختیار متوجه نمونه های مخالف شد. آنان که با بضاعت اندک خود و بی آنکه اطلاعی درخور از دادرسی و قضاء و دانش حقوق داشته باشند با غرور تکیه بر مسند قضاء می زنند و با خونسردی و تهور کامل حکم می رانند، چنان که گویی بر میراث غصب شده ی خود سلطه یافته اند.
با خود می گفتم: در این جهان پرغوغا و گونه گون نه تنها میان «آنچه هست» و «آنچه باید باشد» فاصله ی عمیق است تفاوت وجدان ها نیز مثال زدنی و عبرت آموز است: این یکی، پس از سالیان دراز تجربه و تحقیق و با داشتن عالی ترین مدارک تحصیلی از دانشگاههای معتبر دنیا و با آن همه کنجکاوی و احتیاط از تقاضای ابرام حکمی که دیگری داده و مقام دیگری هم باید آن را ابرام یا نقض کند نگران است؛ و آن یکی، همچون والیان خودکامه حکم می راند و اعتنایی هم به قوانین و آثار حکم خود بر خون و مال و عرض مردم ندارد. این یکی، می کوشد تا موازین حقوقی و شرعی را رعایت کند و خود را مسئول و مرعوب می بیند و آن یکی، دانش حقوق را به سخره می گیرد و مست و مغرور است. این یکی، مظهری از فروتنی و وقار است و آن یکی، تندیسی از کبر و نخوت. این یکی، پاسخگوی همه ی ایرادها و دفاع های اصحاب دعوا است و آن یکی، خود را بی نیاز از استدلال می بیند و همگان را به اطاعت می خواند…غافل از آنکه «جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها»
این دو نمونه ی متضاد، همچون فرشته و اهریمن، همیشه روبروی یکدیگر بوده اند. ولی، آرزوی همه این است که لشکر ظلم و پلیدی به زوال و رسوایی گراید و داستانِ راستان، نمونه و راهنما و سرمشق آیندگان قرار گیرد. عاشقان عدالت، همچون شجره ی طیبه، ریشه در علم و تقوی دارند و شاخه بر سر کاروانیان، سکه های قلب را رسوا و بیرنگ می کنند و به پارسایان دلگرمی و صبر می بخشند.”