سایت حقوقی راه مقصود

چرا گریه می کنی؟ مگر اتفاقی افتاده؟

در سال 1316 یا 1317 من متصدی یکی از شعب دادگاه شهرستان تهران بودم. در همان سال پرونده شکایت استینافی از حکم دادگاه بخش دماوند در این شعبه رسیدگی می شد:

مالکی بر تقاضای ثبت زارعی سالخورده و بی ‏پناه راجع به قطعه زمین مزروعی کوچکی‏ اعتراض کرده بود.محاکمه دوبار بدرخواست مرحوم بهزادی وکیل پژوهشخواه(وکیل‏ مالک)به تعویض افتاده و در آستانه سومین جلسه محاکمه،بار دیگر مرحوم بهزادی بعلت‏ داشتن محاکمه در دادگاه جنائی،از شرکت در جلسه خودداری نمود (1).پیرمرد برگشته ایام‏ و آشفته حال یا طرف دعوا،با چشمان مشوش و بی فروغی هردم منتظر شروع محاکه بود و من مشغول خواندن پرونده بودم و پس از دقایقی چند باو گفتم:

باز هم وکیل طرف،تقاضای تجدید جلسه دادگاه را کرده است… نمیدانم در جمله من چه انقلاب روحی شدید پنهان بود که ناگهان چهره بی حرکت‏ و آفتاب زده پیرمرد،دستخوش طوفان گردید.شیارهای عمر در صورتش ژرف ‏تر گشت و به صندلی خود تکیه داد.مثل پاره ‏های بادبان کشتی شکسته‏ ای که از فجایع دریا خبر میدهد و روی شن های داغ ساحلی موج میزند نومیدانه بصندلی تکیه داد.نه،وا رفت! دستهایش را بهم مالید. گوئی از میان انگشتهایش نیرو و امید زندگی میگریخت!.دستها و چشمها لحظه‏ ای آرام گرفتند و آنگاه فرصتی پیش‏آمد تا من در سکوت تعجب ‏آمیزم‏ و چشمها لحظه‏ ای آرام گرفتند و آنگاه فرصتی پیش‏آمد تا من در سکوت تعجب‏ آمیزم از او بپرسم:

چرا گریه میکنی،مگر اتفاقی افتاده؟

سرش را بالا گرفت و در میان قطرات اشکی که مانند گدازه ‏های آشتفشانی سوزنده‏ بود گفت:

دیگر نمیتوانم به شهر بیام. کرایه رفت و آمد ندارم!.طشت مسی را دفعه دوم‏ و این‏ بار پلاسم را که فرش زیر پایمان بود فروخته ‏ام. من تقریبا نصف ثروتم را برای‏ این دادگاه از دست داده‏ ام.

چنان به هیجان آمده بودم که بی درنگ«یوسف خان»پیشخدمت دادگاه را (چند سالی است دیگر او را در دادگستری نمی‏ بینم)خواستم و گفتم فوری به دادگاه جنائی برو و از قول من به آقای بهزادی وکیل،سلام برسان و بگو هر طور هست باینجا تشریف بیاورند.

وقتی مرحوم بهزادی با حالت استفهام‏ آمیزی وارد شد.جریان را با او در میان‏ گذاشتم و گفتم بنابراین حتی اگر لازم باشد،بدون حضور شما،رسیدگی خواهم کرد و از تعقیب انتظامی دادسرای قضات نیز باکی ندارم.آخر،تجدید جلسات محاکمه شاید تاثیری‏ بحال من و شما و مالک نداشته باشد ولی قطعا زندگی این پیرمرد را بخطر انداخته است. پیرمردی که نصف ثروتش را برای احقاق حق از دست داده و دیگر نمیتواند به دادگاه بیاید. من یقین دارم عدالت حکم میکند که همین امروز رأی لازم صادر شود.

مرحوم بهزادی نیز کاملا متأثر شد…..و محاکمه انجام گردید و جالب آن بود که حق و قانون نیز در اینجا برخلاف معمول دست بدست هم داده،پیرمرد و زیان‏ مالک(گویا اعتمادی یا عمادی نام داشت)بود و نتیجتا حکم بنفع پیرمرد صادر گردید!

معهذا هنوز بنظرم میرسد که چشمهای پیرمرد اشک ‏آلود است اشک‏ شادی است یا ماتم نمیدانم. ولی خاطره او را همیشه بیاد دارم….(2)

کوشش آن حقگــزاران یاد باد !

پی نوشتهــا :

(1)-خوانندگان مستحضرند که بموجب قانون،هرگاه یک وکیل دادگستری در یک ساعت‏ و روز معین دو محاکمه داشته باشد که یکی در دادگاه جنائی و دیگری در دادگاه‏هائی«غیراز جنائی»باشد،مکلف است محاکمه دادگاه جنائی را مقدم بدارد و این عذر وکیل در دادگاه‏ غیرجنائی برای تجدید جلسه،قانونا پذیرفته میشود.

(2)-این ماجرا و هزاران امثال آن نمونه ‏ایست از پاره ‏ای قوانین غلط ما که ناشی از اقتباس بیجا و ترجمه غلط قوانین غریبان است ولی:
این نکته را یادآور میشویم که اگر،انتقادی از قوانین موجود بعمل میآوریم بدان لحاظ نیست‏ که دستاویزی بدست دهیم!دستاویزی که وسیله تظاهر به«اصلاح دادگستری»و قوانین آن گردد ولی در واقع‏ دادگستری فعلی را ناتوان‏تر و آزادیها را محدودتر و استقلال قضائی را دور رس ‏تر سازد!

مجله حقوق امروز – آذر 1342- شماره 7

0 0 رای ها
امتیاز دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

You may also like these

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x