دختر و پسر تازه با هم آشنا شده بودند . هیجان عاطفی وجود هر دو را فرا گرفته بود . فکر می کردند مهم ترین اتفاق زندگی شان در حال وقوع است . موضوع این خاطره در حالی اتفاق می افتد که هر یک از این دو دلداده از نحوه احساس تعلق شان به دیگری غافل بودند . اگر چه هر دو انسان بودند ولی در قالب دو جنس مخالف و متفاوت بودند که شناختی حتی اندک هم از ساختمان بدن و فیزیک و روحیات و خواسته های طرف مقابل خود در حالات عادی و اوج هیجانات نداشتند .
نکته ای که باعث شد این خاطره را ذکرکنم به همین گره آشنایی آنها باز می گردد که دست طبیعت نیز در آن دخالت داشت . پسر جوان نجابت دختر را می ستود . حیا و پاکی رفتار بی آلایش دختر او را مبهوت کرده بود . محبت دختر را فقط برای خود می دید و اوج خواستن را در چشم های او فقط برای خود حس می کرد. آری دختر روح بکری داشت. باکره بودنش او را خواستنی کرده بود …. از طرف دیگر دختر هم اقتدار مردانه ای را حس می کرد که او را می ستود عمیق نگاهش می کرد فکر می کرد می تواند مورد حمایتش قرار گیرد و در پناه امن او احساس آرامش کند . آری در دنیای عاشقانه اش فقط او زندگی می کرد . می توانست برای همیشه مرد او باشد….
چه خوب بود با هم ازدواج می کردند و شیرینی وصال را با غم ناشی از فراق عوض می کردند . موضوع را با خانواده هایشان طرح کردند پس از صحبت های مقدماتی با هم نامزد شدند و قرار ازدواج گذاشته شد . شوق وصال در وجودشان موج می زد . قرار بود زن و شوهری خوشبخت باشند و صاحب فرزند شوند و عمری را با کامیابی در کنار یکدیگر زندگی کنند . حتی جملات کارت عروسی شان را هم انتخاب کرده بودند . وقتی در خانه پدری دختر با هم مشغول صحبت بودند ناگهان احساس کردند کسی در خانه نیست . نگاهی به هم رد و بدل کردند. آتشی در نگاه پسر بود که تا عمق جان نامزدش را سوزاند. نگاهی پر از تمنا و خواستن . فکری همزمان از ذهن هر دو نامزد گذشت . مگر نه این بود که قرار بود با هم ازدواج کنند و خانواده ها هم قرار و مدار گذاشته بودند مگر نه این بود که دست کسی به دختر نخورده بود و نامزدش اولین نفر بود که …
و مگر می شد این واقعیت را انکار کرد که در نظر دختر نامزدش اولین و آخرین متصرفش خواهد بود ؟ شدت اشتیاق بر عفلشان چیره شد و جسم شان را نیز همچون روحشان به هم نزدیک ساخت . ولی پسر از آن که نامزدش دیگر باکره نیست غافل بود. او علایمی را که به اشتباه از پارگی پرده بکارت در نامزدش انتظار داشت ندید و بدون آن که بداند تعداد زیادی از دختر ها به لحاظ ساختار فیزیکی در هنگام اولین پارکی از خونریزی محرومند تصور می کرد عمل جنسی را به طور کامل انجام نداده است . او نمی دانست که دختر در پی عاشقی اش بکارت جسمش که نه بلکه بکارت روحی ناشی از ارتباط فیزیکی با جنس دیگر را نیز تسلیم اشتیاق آتشین نامزدش کرده بود…..
آن روز گذشت . شک موهومی وجود پسر را فرا گرفت . نکند اولین نفر در زندگی او نباشد . رفتارش دختر را می آزرد . دختر که متوجه موضوع شده بود به درخواست خودش به پزشکی قانونی رفت تا معاینه شود و گواهی را برای اثبات صداقت و بکارتش به نامزدش ارایه دهد . پزشکی قانونی نوشته بود : پرده بکارت خانم …. از نوع حلقوی و قابل اتساع بوده و نامبرده مدخوله محسوب می شود….
نامزد ناآگاه بلافاصله با این باور که در تصاحب دختر اولین نفر نبوده است همه خواستنش را که باعث شده بود دختر با تکیه بر احساس حمایتش تسلیم وی شود به فراموشی سپرد و دیگر دختر را ندید و فکر نکرد که در دخترانی که به طور طبیعی پرده های بکارت قابل اتساع دارند به علت حالت الاستیک و قابلیت ارتجاع آن در هنگام اولین نزدیکی خونریزی دیده نمی شود . دختر نمی دانست که جنس مذکر تمامیت خواه است . حال اگر نا آگاه هم باشد به دلیل این که علاوه بر عشق آتشین اهداف جسمانی را نیز دنبال می کند در صورتی که تصور کند به خواسته اش نرسیده است ممکن است تمام دوست داشتنش تحت الشعاع قرار گیرد . باری پسر بدون هیچ گونه تعهدی دختر را رها کرد و دختر هم نه تنها حامی اش را و عشقش را بلکه بکارتش را نیز از دست داده بود .
ذکر این خاطره را از چند بعد لازم دیدم ولی نتیجه گیری را به خوانندگان عزیز این وبلاگ واگذار می کنم . البته این موضوع نیز مورد تاکید است که در اموری از این دست عمومیت مطلق وجود نداشته و موارد استثنا نیز وجود دارد. توصیه می شود خوانندگان جوان اعم از دختر و پسر خود را به جای دختر و پسر این خاطره گذاشته و تصمیمات احتمالی خود را در موقعیت ها ی مذکور برای استفاده نویسنده در قسمت نظرات بگذارند.