استرسهاي شغلی – تغيير از حال بد به حال خوب
تدوين: سيدابراهيم مهديون
دكتر عيسي جلالي
يكي از كارهايي كه نظريه پردازان روانشناسي و مديريت به آن مشغول هستند پيدا كردن مدلهايي است كه بتواند در كنترل استرس – كه هم در سلامت جسمي و هم در سلامت روحي و رواني، موثر است – كمك كند. اين بحث روحي و رواني مسلما قضاوت درست را هم مخدوش خواهد كرد و در زندگي كه مهمترين آن بخش خانواده است و همچنين در بخش سازمان و فعاليتهاي روزانه كه در همه آنها، به شكلي تاثير ميگذارد. به طور كلي براي استرس لغت خوبي را از مديريت قرض گرفتند به نام مديريت استرس. به نظر ميرسد كه استرس را ميتوان مديريت كرد و اگر انسان نتواند آن را مديريت كند، استرس براي او اسباب زحمت خواهد شد. استرس دو نوع است: 1- استرس سالم 2- استرس ناسالم.
از خداوند بايستي براي ايجاد استرس سالم ممنون باشيم چون اگر نبود هيچ فرهنگ، تمدن و اختراع و اكتشافي به وجود نميآمد اگر به بشر اوليه استرس وارد نميشد به دنبال تهيه پوشاك و پناهگاه و ابزارسازي كه مهمترين شروع تحول زندگي انسان است نميرفت و به اين پيشرفتها نائل نميآمد. در استرس سالم، فرد توان كنترل استرس را دارد اما اگر استرس در حوزه بيماري وارد شود (استرس ناسالم) نميتوان آن را كنترل كرد و به همين جهت است كه بيماران به روانشناسان مراجعه نموده و يكي از موضوعات مورد شكايت آنها داشتن استرس است. يك بيمار به خوبي استرس را بيان ميكرد و ميگفت از نظر فيزيكي وقتي در مكاني قرار دارم احساس ميكنم در ميان ديوارها در حال له شدن هستم يا مثلا در مورد سقوط سقف به زمين، احساس ميكنم چنين وضعي در حال رخ دادن است. در فارسي، استرس را فشار رواني ناميدهاند كه اگر اصطلاح عاميانه را به كار ببرند ميگويند از صبح تا شب در فشار است. اين فشار وارد ميكند كه بايستي كار كنم. اين فشار وارد ميكند كه بايد پرونده را بخوانم و… در يك كلام مثل اين است كه لنزي در چشم او ميگذارند كه دنيا و هستي را به صورت فشار ميبيند و حتي بعضيها در بستن كمربند و ساعت هم احساس فشار ميكنند و اين فشار و استرس تا اين حد مي تواند حوزههاي مختلف زندگي را تحت تاثير قرار دهد.
مطلب ديگري كه خيلي جالب است؛ اينكه حتي براي انجام كارهاي خوب، بيمار رواني، احساس فشار ميكند، مثلا اگر لازم باشد گاهي عذرخواهي كند برايش كشنده است و احساس لهشدگي دارد يا مثلا در تشكر كردن به همين شكل. يادم است كه روزي از خيابان عبور ميكردم كه شخصي با تغير گفت ساعت چند است آقا! گفتم: 10:15 و بعد سرش را پايين انداخت و رفت فكر ميكرد كه به من حقوق ميدهد تا به او زمان را اعلام كنم، البته اينقدر نظرتنگ نيستم كه به خاطر پاسخ دادن و اعلام وقت انتظار چيز ديگري را داشته باشم ولي به هر حال، ادب اقتضا ميكند كه اينگونه عمل كنيم. بعضيها تشكر كردن يا تحسين كردن را بلد نيستند. اگر مدير دفتر شما خوب كار ميكند اشكالي ندارد كه به او بگوييد چقدر خوب كار ميكني و منظم هستي. يا گاهي خانم به صدا ميآيد: غذا خوب است؟ و منتظر پاسخ و روحيه است و اشكالي ندارد كه از او تعريف كنيم البته به دروغ نه!!
وقتي كه از انسان بدبين در مورد يك محيط خوب سوال شود، چنانچه يك چوب كبريت در روي زمين ببينند خواهد گفت: كه يك چوب كبريت كثيف ديدم نميداني كه چه بود!
هميشه اين را گفتهام كه وقتي ميگويند زنبور! اول آدم به ياد نيش آن ميافتد و اگر بخواهد به ياد عسل آن بيفتد احساس استرس ميكند و يا اگر بگويند گل سرخ، ابتدا ياد خار آن ميافتد.
معمولا در «روانشناسي بزهكاري» چنين چيزي را ميبينيم كه وقتي ظالم، ميخواهد از ظلم خودش دست بردارد مثل اين است كه ميخواهد جانش را بدهد و شايد همان اصطلاحي كه بعضيها به حق خود قانع نيستند. تعبير ديگري از اين وضع باشد. امروز، روان شناسي، خودشناسي علمي است و انسان هوشمند هزاره ما بايستي به روي خودش خودشناسي داشته باشد. در رشته ما قبل از اينكه تخصص بگيريم بايستي روانكاوي ميشديم و هر شب و هفته خودمان را خودكاوي ميكرديم، اين تنها مربوط به روانشناس نيست و قاضي هم بايستي اينچنين باشد. مهندس و كارگر و همسر و فرزند هم بايستي اينگونه باشند. واي به حال جامعهاي كه مردم آن آينههاي اخلاقي كه اسم آن خودشناسي است را نداشته باشند. حسن آينه ظاهري اين است كه يقه باز را ميبندد يا موي پريشان را شانه ميكند ولي خيلي از ما مدتهاست كه آينه اخلاق را گم كرديم و نميبينيم كه چه كسي هستيم. فرويد، روان انسان را اينگونه كشف كرد كه مانند تكه يخي است كه قسمت اعظم آن زير آب است و اسم آن ناخودآگاه است و قسمت كم بيروني آن اسمش خودآگاه است. اين هوشمندان را نگران كرد كه نكند من شمر باشم و خودم را امام حسين ببينم. هر آموزهاي نكتههاي زيادي براي ما دارد؛ يك دليلي كه مردم جهان از نظر ما خير نميبينند و دنياي بدي شده است و حتي دليل خودكشيهايي كه در اروپاي شمالي بيشتر از كشور ما وجود دارد اين است كه در آموزش و پرورش جهان، متاسفانه خودشناسي با ملاكهاي علمي و شاخصهاي علمي مطرح نشده و بعضي مواقع آنقدر كار غمانگيز ميشود كه وقتي فردي مثل صدام را ميخواهند اعدام كنند خود را جزء شهدا ميداند. واقعا او با چه شاخصي خود را جزء شهدا ميداند؟
هيتلر ميگويد، ميخواهم بزرگترين خدمت را به جامعه بشري داشته باشم و آلمان بايستي حكومت جهان را در دست بگيرد زيرا عدهاي به دروغ، نژاد آلمان را نژاد برتر عنوان كرده و او هم باور ميكند و بر مبناي آن اجازه ميدهد كه كورههاي آدمسوزي درست كنند. اريك فروم يكي از دانشمنداني است كه طبق آثاري كه از هيلتر بر جاي مانده به روانكاوياش پرداخته است. او ميگويد بدون شك، هيتلر يك بيمار رواني خودآزار و نسبت به مردم زمانش، مردمآزار بود، ولي هيچ وسيله، سيستم و حكومتي نداشت كه بتواند خودش بفهمد كه چه كارهايي انجام ميدهد. فريب ندادن خود، يكي از سختترين كارهاي دنياست. بنابراين تحليل روانشناسي كرمان زمان آغامحمدخان كه چرا عدهاي يك چشمي هستند؟ اين است كه اين انسان عجيب و غريب ترازو گذاشته بود و چشم مردم كرمان را درميآورد و بعد گاهي مثلا ميبايستي از نظر وزني يك تن چشم درميآورد و وقتي يك طرف ترازو سبكتر بود، ميگفت بايستي تعادل اين ترازو حفظ شود و بعضيها شانس ميآوردند كه فقط يك چشم آنها را درميآوردند. وقتي كه پرسيدند چرا اين كار را ميكني؟ تعبير عدالت را اين ميدانست كه سه كيلو با سه كيلو چشم هموزن شود و نه اينكه عدالت اين است كه اصلا چشمي را درنياوري. در اينترنت از روانشناسي تعاريفي داشتهاند. مثلا مطالعه علمي ذهن، مطالعه علمي رفتار، علم مهارتهاي زندگي و…
دانشمندي به نام آسپينسكي تعريف جديدي در روانشناسي مطرح نموده و آن اين است كه بگوييم روانشناسي علم كشف دروغهايي است كه انسان به خودش ميگويد. هرچه تراژدي و بدبختي در زندگي داريم، از دروغ گفتن به خود است كه اسم آن خودفريبي است و اصولا از علائم بيمار رواني است و راجع به پول، انتخاب همسر، مقام، رشته تحصيلي و… كه طرف، خودش را گول ميزند. از طرفي، نظريه پردازي به نام هور نوين ميگويد كه؛ سلامت رواني، صداقت بيرحمانه با خود است. همه جا ميگوييم كه بيرحمي بد است اما او ميگويد صداقت بيرحمانه با خود خوب است. جامعهاي را تجسم كنيد كه هرچه مردم آن عيب دارند دو كار ميكنند؛ يا عيب را انكار ميكنند يا عيب را به گردن ديگري مياندازند. تصور كنيد در اين جامعه چه اتفاقي ميافتد هميشه عيب وجود دارد و هيچ وقت رفع نميشود چند نفر را در اطراف خودتان ميشناسيد كه وقتي از او انتقاد ميكنيد يا سهمي كه در مشكلات و گرفتاريها دارد اينگونه رفتار ميكند. در مشاورههايي كه با خانوادهها داشتيم به هر كدام كه ميگوييم اين قسمت را سهم داري و مثلا بددهن هستي يا برخورد تند داري وقتي آمد بيرون ميگويد كه روانشناس يا قاضي گفت كه همه عيبها را تو داري. او هرگز حاضر نيست كه سهم خودش را در گرفتاري ببيند و اين همان عدم صداقت با خود است. صداقت بيرحمانه كه پيشكش همين كه مقداري حاضر باشد كه سهم خودش را در گرفتاري و مشكل ببيند خودش قدم والا و بزرگي است ولي خود را به شكلي فريب ميدهد. در جلسهاي كه با همكاران شما در دادگاه خانواده داشتيم به نتايجي از نظر كارشناسي رسيده بودند كه واقعا تا دو روز مثل اين بود كه ماده خوشبختي به من تزريق كرده بودند و بحث اين بود كه بالاترين آمار طلاق در چه موضوعي است. اطلاع داريد كه يكي از عوامل آن اعتياد و ديگري در ارتباط با مسائل مالي است. اما ما معتقديم كه اين دو خودش معلول چيز ديگري است. همكاران با كارشناسي به اين موضوع رسيده بودند كه بهتر است بگوييم كه منشأ اين عوامل از نظر رواني به سوءرفتار و اخلاقيات برميگردد. دليل هم اين است كه در نسل پدربزرگ و مادربزرگها ميديديم كه اگر پدربزرگ پول نداشت، اخلاق مادربزرگ مثل نسل كنوني نبود كه به پدربزرگ بگويد به من چه كه پول نداري؟ وظيفهات اين است كه زندگي را اداره كني.
البته فرق است ميان كسي كه به دنبال فسق و فجور است با كسي كه با سه شيفت كار زندگياش نميگذرد و حسن خلق او مسئلهاي را ايجاد نميكند. از اين بهتر هم پيامبر فرمودند كه من از فقر امتم بيمناك نيستم بلكه از سوءتدبيرش بيمناك هستم و از پيامبر نقل است كه بعد از نماز، بزرگترين فضيلت، حسن خلق است. مدتي در شورآباد به عنوان روانشناس با معتادان سروكار داشتم، برخورد بعضي از خانوادهها با معتاد به علت سوءخلق و سوءرفتار باعث ميشد كه هم مصرف اعتياد وي بالاتر رود و هم اتفاقات بدتري رخ دهد ولي همسر و مادري فهيم كه به بهزيستي مراجعه ميكند و تحت آموزش نحوه رفتار با معتاد قرار ميگيرد، توفيق او مفيدتر خواهد بود.
از اول تاريخ بشر، همواره بحران، فقر، بيماري و جنگ بوده در مقابل اين شرايط بعضيها تحليل ميكنند كه اگر بيرون بد باشد من هم بد هستم و اگر بيرون خوب باشد من هم خوب هستم و اين شعر را هم ميخوانند كه: با بدان بد باش و با نيكان نكو / جاي گل، گل باش و جاي خار، خار
و اين نكتهاي است كه شاهكليد بحث ما است. دانشگاه پنسيلوانيا با 300 محقق و پژوهشگر به صورت علمي به آن دست يافته است و ما هم در آموزههاي عرفاني و ادبي داريم. اين بحث مهم است كه آيا آن اصلي كه در فيزيك با عنوان «هر عملي را عكسالعملي هست» در مورد روابط انساني هم اينگونه است كه مثلا بگوييم اگر چند روز وضع مالي ما بد شد بايستي دزدي كنيم. اگر اين قانون در هستي درست بود پس اجداد ما برخورد كردند به اينكه آفتاب بدن آنها را ميسوزاند پس آفتاب ميسوزاند و اينها هم ميسوزند. اگر گرسنهشان است به اين نتيجه ميرسند كه غذا نيست و بايستي بميرند. خداوند در بحران طبيعي شروع زندگي انسان يك چيزي را در مغز او قرار داد كه قدر آن را نميدانيم و اطلاعي از آن نداريم و آن انديشه و فكر بود كه امروزه انديشه را «حلال مشكل» ميدانند و ميتوانيم بگوييم كه زندگي يك مسئله است؛ يعني مجموعهاي از مسائل است و زندگي كردن حل اين مسائل است و در اين سهشنبهاي كه در برنامه تلويزيوني با يك دانشمندي صحبت ميكرديم محور بحث اين بود؛ مشكلي كه با مدارس داريم اين است كه تنها دانش ياد ميدهند و دانشمحورند در حالي كه بايد مسئلهمحور باشند. يكي از دانشمنداني كه جزء معدودهاي خلاقيت و نوآوري بود اين اعتقاد را داشت كه وقت زيادي از ما صرف انتقال دانش ميشود و بهتر است كه به جاي آن مسئله طرح شود. اينكه شما در اينجا سوال و مسئله طرح ميكنيد نشان از همخواني با استانداردها دارد در خصوص مدارس بايد گفت؛ مثلا وقت بچهها را از صبح صرف مسائل كنيد و بپرسيد كه اگر رفتيد داخل آسانسور و در باز نشد بايستي چه كنيد؟
ما دانش را ميدهيم و مسائلي كه دانش ميتواند آن را حل كند آموزش نميدهيم به همين دليل است كه نسل جديدتر مقداري دست و پا چلفتي بار آمده است. مادري به من ميگفت كه پسرم كمربند مشكي كاراته را دارد دو روز بيمارستان بودم و او نتوانسته بود براي ناهار خودش دو تا تخممرغ درست كند سالها در انجمن اوليا و مربيان سخنراني داشتم اكثر سوالاتي كه پدر و مادرها دارند اگر فكر كنند جواب آن را خودشان مييابند، اصلا فكر نميكنند. مثلا سوال ميكنند آيا ما بايد بچه را تنبيه كنيم يا تنبيه نكنيم؟ و دوست دارند كه يك روانشناس هميشه به همراه آنها باشد تا براي هر كاري سوال كنند. در محيط كاري خودمان گاهي ميگوييم آقا شما كه اين قرارداد را امضا كرديد آن را نخوانديد؟ آيا چك سفيد را كه امضا كردي به عواقب بعدي آن فكر نكردي؟ نكته مهم اين است كه ما يك دستگاهي در ذهن داريم كه معجزه ميكند و از دو بخش سختافزار و نرمافزار تشكيل شده و سختافزار آن مغز (Brain) و نرمافزار آن ذهن (Mind) است. تقريبا 30 فعاليت شناخته شده در آن قرار دارد كه تقريبا صرف رشته شما است.
بيل گيتس ثروتمندترين مرد دنيا و نابغه كامپيوتر، ميگويد: مسئله دوران ما دو چيز است: 1- گردآوري درست اطلاعات 2- پردازش درست اطلاعات كه اين كار را مغز انجام ميدهد.
سوال اين است كه آيا مغز ميتواند به ما راست بگويد يا دروغ بگويد؟ آنچه كه من از اين پرونده استخراج كردم راست است يا تطبيقي با واقعيت ندارد. اگر مغز نداشتيم، چگونه ميخواستيم دستگاهي سفارش دهيم كه هم گردآوري اطلاعات كند و هم پردازش درست اطلاعات ضمنا در علم ذهن، رفتار را «پردازش اطلاعات» تعريف ميكنند. بد نيست بدانيد كه از نظر علمي، قضاوت شما هم يك پردازش اطلاعات است؛ يعني مثلا اگر متهمي به شما اتهام ميزند كه آقاي قاضي شما پول گرفتهايد اين يك خبر است، اينكه سكوت ميكنيد يك پردازش است، اينكه از دست او شكايت ميكنيد، يا اينكه او را نصيحت ميكنيد و… اينها همه انواعي از پردازش اطلاعات است. ديگري تطبيق است كه سختترين بخش كار شماست اين واقعه با چه قانوني همخواني دارد در منطق خوانده بوديم مثلا استقرا و قياس از جزء به كل رفتن از كل به جزء آمدن، مقايسه كردن، تعبير كردن، تفسير كردن از ذهنيت به عينيت كه ميشود «هنر» و از عينيت به ذهنيت كه ميشود «علم» و هر دوي اينها فلسفه است. خداوند اينها را عطا كرده تا اگر در محيط زندگي، بحران، ناراحتي، مشكل، بيماري و فقر و… اتفاق بيافتد از مغز استفاده كرده تا مشكل را حل كنيم. خيليها ممكن است آرزوي خودروي بنز 200 ميليوني را داشته باشند ولي فرض كنيد آن را به مدت خيلي زيادي در يك توقفگاه خودرو نگه دارد و اگر چندين سال كار نكرده بماند خراب خواهد شد. كار نيكوكردن از پر كردن است. نرخ حل مسئله در ذهن ما به تناسب قدرتي كه دارد «قطره مقابل درياست» پزشكي با اين همه ادعا، 5 درصد شناخت نسبت به بدن انسان ندارد و اتفاقاتي رخ ميدهد كه حيرتآور است و ميخواهم به اين نتيجه برسم كه اگر از خانمها و آقايان قاضي بپرسم كه چه چيزي شما را دچار استرس ميكند، ابتدا به عوامل خارجي ميپردازيد و مرسومترين آن در چند وقتي كه در مجتمع شما بوديم اينكه ما بايستي روزي چهار فقره پرونده ببينيم و اگر 20 فقره بدهند دچار استرس ميشويم يا مثلا ميگوييم كه ثبتنام بچهها ما را دچار استرس ميكند يا در محيط كار تبعيض، تمام روان من را به هم ميريزد. محيط به مانند يك مشتي شده كه به من ميخورد و مرا دچار استرس ميكند اما كاري كه دانشمندان و عرفا و پيغمبران در اين زمينه براي ما داشتهاند اينكه درست است كه همه اين استرسها از بيرون است ولي در نهايت شدت آسيبپذيري استرس يك نفر را از بيرون خود استرس تعيين نميكند بلكه انديشهاش تعيين ميكند. تكنيكي را از فوتبال گرفتهايم و آن اينكه وقتي گل زده ميشود دوست داريم يك بار ديگر آن را ببينيم كه به آن Slowmotion (حركت آهسته) گفته ميشود. اين تكنيك نيز براي خيلي حرفها وجود دارد كه نبايستي به سرعت حرف زدن از آنها زده شد. آسيب استرس به خود استرس بستگي ندارد و فردي كه مورد استرس قرار گرفته ميتواند به كمك انديشهاش سرعت آن را كم يا زياد كند و رفتارهاي پرخاشگرانه درست كند يا نكند. حالا اگر اجازه دهيد اين را Slowmotion كنيم. يعني چه؟ يعني چيزي را كه 90 درصد مردم به آن بيتوجه هستند. اينكه عمل و عكسالعمل ميگيرند و ميگويند اگر الان استرس شديد داريم به دليل عوامل شديد بيروني است و به خاطر شدت آن بايستي استرس داشته باشيم ولي خداوند يك واكسيناسيون ضداسترس در وجود ما قرار داده كه آن نوع نگاه مان ميباشد. حرف اصلي را در اين زمينه مولوي ما زودتر از غربيها زد كه اي برادر يا اي خواهر «تو همه انديشهاي» و روز به روز كشفيات اين پديده در دنيا كشف ميشود. نكته ديگر كه در دنيا باعث بيماري رواني شديد ميشود و همه ما بايستي به آن توجه كنيم «حوزه نفوذ» است. چنانچه دادگستري و قوه قضائيه مشكل داشته باشد شما به تنهايي نميتوانيد آن مشكل را حل كنيد و در حوزه نفوذ شما كاري به اين كلاني وجود ندارد. يكي از استرسها اين است كه انسان نميداند در كجا قدرت مانور دارد و كجا قدرت مانور ندارد و كجا حوزه نفوذ او است و كجا حوزه نفوذ او نيست. ديروز در يكي از سازمانهاي وزارت صنايع، آموزشي داشتيم شخصي مراجعه كرد و گفت احساس گناه شديد دارم و فرزند پسري داشتم كه خيلي از اشتباهات او را به رخ او ميكشيديم و همواره ميگفتم اين كار را بكن يا فلان كار را انجام نده و خانم ايشان گفته بود از ساعت 6 كه به منزل آمدي تا ساعت 11 شب حدود 22 ملامت بر سر اين جوان زدي. مشكلي براي سربازي او به وجود آمد و وقتي به نزد قاضي رفت، قاضی من را صدا كرد و گفت تو كه ميگويي اين بچه اينقدر بد است ببين كه من اينگونه سوال ميكنم چقدر خوب پاسخ ميدهد چون سوال من احترامآميز بود. خدا حفظ كند آن قاضي را كه اين را گفت و من يك دفعه متوجه شدم كه اشتباه ميكنم و در اثر اذيتهاي من، اين بچه دچار بيماريهاي رواني شده بود و بعد از يك هفته كه راي به نفع او هم صادر شده بود از بين رفت و در من احساس گناه زيادي ايجاد شد و اولين آن اينكه چرا من نميتوانم اين موضوع را حل كنم؟ خودم را ملامت كردم و رفتم سر قبر او به سر خود زدم كه چرا اين همه او را ملامت كردم. ضمنا فراموش نكنيم كه ملامت در شكل شديد، احترام به نفس و احترام به خود را در بچه خراب ميكند و يكي از ويژگي بزهكاران اين است كه احترام به خود و عزت نفس در وجود آنها به كلي از بين رفته است. خلاصه اينكه اين آقا به تشخيص من بيمار شده بود. بعضي از متهمان شما نيز بيمارند و يكي از مشكلاتشان اين است كه از حرف شما خوششان نميآيد. گاهي اوقات حوزه تخصصي از حوزه غيرتخصصي را از ياد ميبريم مثل وقتي كه تلويزيون در خانه خراب ميشود آن را باز ميكنند ولي نميتوانند دوباره مثل شكل اول آن را ببندند. هميشه هم مدعي هستند كه همه چيز را ميتوانند درست كنند.
حوزه نفوذ شما در تغييرات عاملي است كه بايد آن را تشخيص داد كه كجا ميتوانم مانور كنم، كجا ميتوانم تغيير دهم، و كجا نميتوانم تغيير دهم كه اين خيلي استرس ميآورد. در فيزيك مبحثي است كه نيروي قويتر، نيروي ضعيفتر را تحت تاثير قرار ميدهد. خود داروين هم چنين بحثي را داشت كه در نظام طبيعت ضعيف پايمال شدني است.
يك درس خوبي از پيامبر(ص) است كه معروف است وقتي دچار ناراحتي ميشدند، به كوه ميرفتند و از درگاه خداوند طلب راهنمايي كردند، وحي ميآيد كه اي پيامبر(ص) از تو به اندازه توانت، انتظار است. نكته جالب اينكه خدا هم ميداند كه تغيير رفتار چقدر مشكل است. اگر در دين دقت كرده باشيد خواهيد ديد كه به پيامبر وظيفه ابلاغ را محول كرده است و نگفته كه حتما بايستي تغيير دهي، چون در مكان آموزش هستيم خوب است به خاطر تقدس آن يادآوري كنيم كه هماكنون در تئوريهاي آموزش، آموزش را تغيير رفتار تعريف ميكنند.
يعني فقط قرار نيست كه ما فقط آموزش دهيم اصولا آموزش از پيشدبستاني تا دانشگاه همهاش تغيير رفتار و تغيير نگرش است. مناجاتي هست كه خدايا آنچه كه تغيير كردني است نيرويي به من عطا فرما تا تغييرش دهم و آنچه كه تغيير نميكند اين نيرو را به من بده تا آن را تحمل كنم. اي خدا اين شعور را به من بده كه الان چه چيزي تغيير ميكند و چه چيزي تغيير نميكند. پس به اين نتيجه رسيديم كه استرس در تغييرات جديد مثل هر مشكلي كه از بيرون بر ما هموار ميشود بحثي است كه انديشه ما روي آن سهم دارد اما نكتهاي كه توجه نداريم و حواسمان اين است كه ترافيك ايجاد استرس ميكند بعضي از ما شخصيتمان استرسي است يعني خود شخص ايجاد استرس ميكند و مثلا آدمهاي بيادب يا متجاوز يا ظالم در اشخاص استرس ايجاد ميكنند حتي با توناليته (لحن). اگر بخش پژوهش دادگستري يا قوه قضائيه تحقيق كند ثابت ميشود كه بعضي از پروندهها با لحن بد شروع ميشوند، مثال خانوادگي ميزنم مثلا شوهري در خانواده با لحن بد بگويد جورابهام كو؟ زنش هم بگويد: من نميدانم شلخته و اين دو لحن ميشود جنگ ستارگان.
حتي لحني كه يك متهم با شما صحبت ميكند در لحن بعضيها لحن آمرانه و فحش و لحني مثل جاهلها. مثل اينكه با لحن تندي بگويد پدر جان برو! بيا! مثل اينكه او ارتشبد است و ما همه گروهبانيم. الان در شركتهاي پيشرفته به تلفن 118، ميگويند وقتي گوشي را برميداريد و ميگويي Hi يا Hello بايستي در آن اين آهنگ نهفته باشد كه چه خدمتي از دست من برميآيد؟ يكي از امتحانات رشته ما اين بود كه بيست نوع because به معني «براي اينكه» بايستي به زبان انگليسي مي گفتيم.
آهنگ كلامها با هم فرق دارد و هيچ چيز به اندازه بد قضاوتكردن، روح انسان را ناراحت نميكند و اين را در مسائل خانوادگي بسيار ميبينيم. فرض كنيد مادر همسري چه زن و چه مرد فكر ميكنند آدم كه رفت در خانواده خودش همهاش نشسته و از خودش بد ميگويد در حالي كه يك بار هم اين اتفاق نيفتاده بعد قضاوت ميكند كه خانواده شما همهاش به فكر خودشان هستند. يا مثلا كار شما ميشود يك هوو و افرادي كه مثلا تا 10 شب كار ميكنند خانم اينها فكر ميكند كه از ساعت 6 رفتهاند بيرون از ادارهشان. شما ناچار هستيد كه گاهي در خانه كار كنيد. پرونده زياد است مشكل زياد است و… اينكه بروي اين مسئله قضاوت بد شود مثلا فكر كند كه پرونده شما براي او هوو است و بگويد كه برو و با پروندهها ازدواج كن!
به فراواني مواردي هست كه آقايان به منزل ميآيند و با نگاه و رفتار خودشان استرس درست ميكنند. شما ميتوانيد مدير دفتري داشته باشيد كه كارخانه استرس باشد و به جاي اينكه وقت شما صرف خدمات و كارها شود بايستي مشكلات او را حل كنيد. جهل، تعصب و غرور عواملي هستند كه ميكروب و ويروس آدمي است و هر سه اينها وقتي تقويت ميشوند كارخانه توليد استرس ميشوند. در اينجا بحث خود را تكميل ميكنم:
1- استرس بخشی از زندگي انسان بوده، هست و خواهد بود.
2- استرس سالم در خدمت تعالي و پيشرفت است و نوع بيماري آن ناسالم است و آنچه ما را اذيت ميكند شكل بيماريزاي آن است در شكل بيمارياش، ما مقابل استرس ناتوانيم و اثرات بد خود را در روح و توان و جسم ما ميگذارد. آقاي دكتر ماندگار (معروفترين دكتر قلب) بعد از اينكه عزيز كسي سكته ميكند علت را از آقاي دكتر جويا ميشود و او ميگويد از سه عامل:
1- استرس 2- تغذيه بد 3- هواي بد
و عامل استرس از تمام عوامل در مورد سكته تاثير بيشتري را دارد. يك اعلام خطر ديگر نيز داشته باشم كه اگر جامعه ما يا جامعه بشري (سازمان جهاني بهداشت) بر روي استرس مملكتي و جهاني كار نكند از نظر جسمي بيماريها بيشتر ميشود و استدلال دكتر ماندگار اين است كه بدن ما سلولهايي دارد كه دفاع ميكند و وقتي استرس پيدا ميكنيم دفاع بدن ضعيف شده و ايمني كاهش مييابد. در كشورهاي پيشرفته روي شادي خيلي كار ميكنند به خصوص در محيطهاي كاري و بعد كه حال خوب افزايش مييابد تعداد بيماريها كمتر ميشود.
نكته اساسي اينكه هرگاه استرس يافتيم فوري جواب اين دو سوال را پيدا كنيم كه به كمك اين دستگاه معجزهگر (ذهن) چهكار كنم كه استرس را كم كنم و پيشگيري كنم تا در بحرانها به سراغم نيايد؟ و چگونه بفهمم كه خودم عامل استرس در محيط خودم نيستم؟ پس در روانشناسي و جامعهشناسي براي اصطلاح استرس دو نسخه وجود دارد:
1- نسخه جامعهشناسي، تغيير رفتارهاي اجتماعي در جامعه است كه اين نهادهاي اقتصادي سياسي و اجتماعي به شكلي درآيد كه خودش مولد استرس نباشد. (تحليل جامعهشناسي)
2- نسخه روانشناسي اينكه حال اگر نشد و فردي در چنين شرايطي قرار گرفت چطوري بتواند از انديشهاش استفاده كند؟ (تحليل روانشناسي)
براي درمان استرس تا وقتي كه يك فردي بدبين و منفينگر است براي او نميتوان هيچ كاري كرد و هشداري براي خانواده عزيز شما و خودم و همه ملت دارم كه ما بدون اينكه خودمان متوجه شويم بچههايمان را بدبين و منفينگر بار ميآوريم. همين الان به شما ميگويم كه اگر چند نفر از شما بعد يا قبل از جلسه به هم برسيد بعد از سلام و عليك اولين سوالي كه از هم ميكنيد چيست؟ ميگوييد چه خبر؟ درسته! وقتي كه كسي شروع به خبر دادن به شما كرد چند درصد از اين اخبار منفي و چند درصد مثبت است؟ همين الان خيلي از خانم ها كه در خانه با هم حرف ميزنند يا خيلي از بچهها كه با هم صحبت ميكنند چقدر فكرها، حرفها و خبرهايي كه منتقل ميشود مثبت، چقدر منفي است.
مشكل اين است كه از شما عزيزان ميخواهم تا جايم را عوض كنم و فردي بشوم كه سوال دارد و شما پاسخدهنده شويد. ما با يك پارادوكس (تضاد) روبهرو هستيم از يك طرف دانشگاه پنسيلوانيا و دانشگاههاي معتبر تحقيق كردند كه حال هركس در لحظه، بستگي به اين دارد كه چقدر ذهن او مثبت است يا منفي؟ اگر مجموعه نظام فكري او منفي باشد، رستم سلامت هم كه باشد حالش بد است و وقتي حالش خوب است بيشتر ذهن او مثبت است من در بعضي جاها ديدم كه مديري به مهندس خود توهين ميكند و مهندس همان لحظه استعفايش را مينويسد و به منزل ميآيد و ميگويد اين توهين تمام ذهن او را سياه كرده است. بعد خانمش كه دورانديشتر است ميگويد: اينكه توهين كرده خيلي بد است ولي خودت ميگفتي اينقدر اين اداره خوب است و وام ماشين دادهاند و… يك دفعه فردي كه فكر او همه منفي شده بود موقعي كه اين فكرهاي مثبت را به ذهنش ميآورد ممكن است كه صبح برود و بگويد كه استعفا نميدهم. چه اتفاقي افتاد؟ تغيير ذهنيت شد. در مشاوره خانوادگي با آدمهايي روبهرو ميشويم كه همه چيز را سياه ميبينند و چقدر فرمول خوبي است كه مثلا وقتي بچه ما ميگويد عمو بد است فوري بگوييم اين روي بد عمو است روي خوب عمو چه؟ اگر انسان بدبين بار بيايد همهاش نكبتها را ميبينند و طبق قانون جذب همه آشغالها را به سمت خود جذب ميكند.
حضرت عيسي(ع) وقتي با همراهان ميرفتند، سگي را ميبيند كه خيلي كثيف است و در حالي كه همه آنها حواسشان اين بود كه دنيا را بد ببينند يك دفعه حضرت فرمودند: نگاه كنيد كه چقدر دندانهاي سفيدي دارد.
اگر ثروتي براي باقي گذاشتن نزد فرزندانتان نداريد اين نگرش را به ايشان بدهيد كه در مقابل ظلمت نور و در مقابل نكبت، نعمت است. من بارها گفتم كه خبر خوشی براي فقرا دارم و آن اينكه ثروتمندترين ثروتمندها يك روزي فقير بودند و جالب اينكه بچههاي بعضي از اين ثروتمندها با بد فكر كردن فقير شدند. كتاب خوبي در اين مورد به نام «بينديشيد و ثروتمند شويد» متعلق به ناپلئون هيل است كه به فارسي هم ترجمه شده است.
چرا ما نميتوانيم از اطلاعات ثروت بسازيم تمام ثروت دنيا از اطلاعات و پردازش آن گرفته شده است. به افراد بگوييم كه در سازمان چشمانداز و ماموريت وجود دارد و يك شركت پيشرفته حتما بايستي چشمانداز داشته باشد به اين چشماندازها رسيدگي نميكنند چرا كه در زندگي شخصي، كارمندها چشمانداز ندارند.
هر كدام از شما پرسيديد از خودتان كه اگر 10 سال ديگر يا 20 سال ديگر زنده باشم، چه ميزان پول احتياج دارم؟
بد نيست كه چهار نوع نگاه را براي خودشناسي مطرح كنم: عدهاي هستند كه دنيا را منفي ميبينند مثل شاعري كه ميگويد:
زندگي يعني اسير پنجه آلام بودن
تا به كي بايد به نام زندگي بدنام بودن؟
فكرهاي منفي است كه باعث غمانگيز شدن زندگي ميشوند در كمال تاسف نويسنده خيلي خوبمان به نام صادق هدايت جزء همينها بود كه به او در اين خصوص نقد ميكنند. اگر شما سگ ولگرد او را بخوانيد با او همانندسازي مي كنيد يا مثلا در بوف كور كه دلش ميخواهد خودش را بكشد. ولي يكي ديگر از سگ، داستاني مينويسد كه وفاي سگ را نشان ميدهد. كامو در فرانسه هم همينطور بود جالب اينكه هم صادق هدايت و هم كامو هر دو خودشان را كشتند و در رشته ما ثابت شده كسي كه دنيا را منفي ميبيند يا خودكشي ميكند يا بيمار رواني ميشود.
دومين نظريه، نظريه آدمي است كه همه چيز را مثبت ميبيند و به اين نظريه هم نقد وارد است مثلا در دوران پرآشوب و گرفتاري وقتي با او راه ميرويد ميگويد چقدر زندگي زيباست و ممكن است همين آدم اگر بچهاش تصادف كند و از سر او خون بيايد به جاي اينكه بگويد بچه را به درمانگاه ببريد بگويد چه خون قشنگي ميآيد. برنامهاي بود كه به نام سلام صبح بخير از راديو پخش ميشد و گوينده برنامه آقاي آتشافروز بود و من هم كارشناس برنامه بودم و ميگفت شنونده عزيز بيایيد و نفس عميق بكشيد و به زيباييها فكر كنيد. حال كه در هواي آلوده نميشود و اقلا بايستي مي گفت در كوه برويم و نفس عميق بكشيم.
نظريه اول و دوم رد است و دليل آن اين است كه واقعيت دو روي سكه است يعني هم خار هست و هم گل. نظريه سوم را دنبال كردند و گفتند كه زندگي هم نكبت است و هم نعمت. هم سلامتي و هم بيماري اين نظريه نيز مدتي طول نكشيد كه به آن نقد شد. نقد آن اين بود كه در اين نگاه كه درستتر از دو نظريه قبلي است رابطه بين مثبت و منفي، روشن نيست. اما در مورد نظريه چهارم كه هركس داشته باشد خير ميبيند و اين است كه زندگي مجموعهاي است از زيبا و زشت و مثبت و منفي. استدلال آن نيز ساده است در نظام هستي بيماري اصل است يا سلامت، هر آدم عاقلي ميگويد كه سلامت اصل است. نطفهاي كه در شكم مادر بسته ميشود هر ماهه بخشي از مغز رشد ميكند و اين موجود وقتي به دنيا ميآيد كامل است. اگر بزهكار و ظلم و فساد ميبينيم به دليل اين است كه آنها از خويشتن خويش دور شدهاند.
بشنو از ني چون حكايت ميكند
از جداييها شكايت ميكند
حال سوال جهانبيني من و شما اگر به این تجهیز شود چه اتفاقي ميافتد. دلمان شور ميزند كه دنيا خوب است دنيا زيبا است و بيشتر حاكم بر دنيايي باشد كه بيماري و جهل و فساد و امثال اينهاست. بحثي است در روانشناسي به نام خبر كه وقتي به ما ميرسد دگرگوني به وجود ميآورد اگر در مقابل اين خبر ذهن ما بيشتر مثبت باشد مثل پاتولوژيستي است كه سلول بدخيم را در آزمايشگاه ميبيند ولي حواسش به سلول خوشخيم و تاثير آن نيز است. اخيرا در سازمان جهاني بهداشت تعريف سلامتي عوض شده است. در دهههاي قبل تعريف سلامتي «بيمار نبودن» بود و ديدند كه اين تعريف ناقص است و بايستي بگوييم سلامتي نه تنها «بيمار نبودن» است بلكه رفاه و حال خوب جسمي، رواني، اجتماعي در انسان است. يكي از مشكلاتي كه در كار شما در ارتباط با رسانهها پيش ميآيد اين است كه همهاش مجبور ميشوند انسان بد را كه مرتكب جرم شده مطرح كنند و جهان به اين سمت رفته كه اگر انسان خوب را در رسانه مطرح كند ذهن بيشتر روي آن زوم ميشود يعني خيلي وقتها ميگوييم كه رفتارت بد است اما رفتار خوب را بلد نيستيم كه بگوييم چيست. اين پارادوكس را حل بفرماييد كه از يك طرف بايد ذهن ما مثبت باشد و از طرف ديگر منفي و اگر آن را مثبت نكنيم به مرحله خودكشي ميرسد، چه كنيم كه در شرايطي كه اخبار منفي به ما ميرسد افكار مثبت را به شكلي در ذهن خود بيشتر كنيم؟ اگر ذهن همهاش منفي شود به بيحالي، افسردگي ميرود و اگر خيلي زياد شود مغز هنگ ميكند. ما بايد كاري كنيم كه در كنار تمام مشكلات و مسائل بحث كنفوسيوس را از ياد نبريم.
اينكه ما منفي ببينيم رواني نميشويم اينكه فقط منفي ببينيم رواني ميشويم. حافظ در چند شعر خود مراقب اين پديده است:
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نگشت
دائما يكسان نماند حال دوران غم مخور
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند
چرا حافظ ميگويد:
كمال سر محبت ببين نه نقص گناه
كه هركه بيهنر افتد نظر به عيب كند
اگر بچهمان منفي شود چه كنيم كه مثبت شود. من حاضرم با خداي خودم معاملهاي كنم كه بگويد حاضري سرطان داشته باشي ولي مثبت باشي و انتخاب ديگر اينكه سالم باشي ولي بدبين باشي در عين سلامت اگر بدبين باشم بلايي به سرم ميآيد كه كمتر از سرطان نيست. دكتر محمد خزائلي كه نابينا بود و در خيابان ژاله كلاسهايي داشت و درسش را خواند و دكترا گرفت و وقت نداشت كه فكر كند نابينا است و واقعا روشندل بود.
خيلي افراد بينا داريم كه افسرده و بيمار رواني هستند و مشت مشت قرص ميخورند. خانم نابينايي به نام خانم حيدرزاده داريم كه در شعرهايش آنچنان از لطافت زندگي حرف ميزند كه فكر ميكني هشت تا چشم دارد.
سوال: مردم مملكت ما از نظر درجه استرس در چه وضعيتي هستند؟
اين بحث ارگانهايي دارد كه يكي در سازمان ملل و ديگري در سازمان بهداشت جهانی است و همه ساله گزارشهايي را براي كشورها به صورت مقايسهاي ارسال ميكنند. وقتي اميد به زندگي جامعهاي پايين بيايد تاثيرگذار است.
متاسفانه استرس در كشور ما به شكلي زياد است و آثارش ديده ميشود. بحث ديگر اينكه جهان پر از استرس داريم. قرن استرس و قرن اضطراب. شادترين مردم دنيا در كدام كشور است؟ سوئد كه مشكلات كشور ما را ندارد و پرونده دادگستري كمتري دارد ولي خودكشي در آن جامعه از جامعه ما بيشتر است. شادترين كشور جهان با توجه به تحقيقات سازمان جهاني بهداشت، «هند» است مردم هند خيلي قناعت دارند مردم آمريكا رقابتي هستند.
مهم است كه تهديد را تبديل به فرصت كنيم و مشكل را تبديل به راهحل نماييم. حتي اگر در شكل كلان هم نشود هركس در حوزه نفوذ خودش ميتواند اين كار را انجام دهد.
سوال: شبكههاي تلويزيوني ايجاد استرس ميكند (مثل جنگهاي اسرائيل و فلسطين) هميشه اضطراب را داشتم كه يك روزي اين بلا بر سر ما بيايد يا در سريالهاي تلويزيوني جو بدبيني را در خانوادهها ايجاد ميكنند. نظر شما چيست؟
هنوز نفوذ من در حد برنامههايي است كه شركت ميكنم. در ايران بر روي روانشناسي خبر كمتر كار شده است در اين زمينه بايستي اين روش را داشته باشيم كه شنونده بايستي عاقل باشد. در مورد پخش سريال «ميوه ممنوعه» اعتراضاتي در خصوص ارتباط مديران با منشيهاي خود (كه فكر ميكردند ايرادي ندارد) به وجود آمد. در آن برنامه گفتم كه بيننده هم بايستي عاقل باشد مشروط بر اينكه بايستي قبول كنيم كه روي عقل و خرد هم از لحاظ آموزشي بايستي كار كرد و شعور را هم ميتوان بالا برد.
به نظر ميرسد كه چارهاي نداريم جز اينكه خودمان را واكسيناسيون كنيم يعني اگر بر فرض تلويزيون هم اشتباه ميكند ميتوانيم برنامه ديگري را نگاه كنيم. ما در ذهن خود مميزي نداريم و گاهي چون خيلي هم زياد ميشود اين حالت را به نوعي دنبال ميكند. به من جواب نداديد كه بايستي چه كنيم تا حالت چهارمي ايجاد شود؟ ذهن اگر در لحظه بيشتر منفي باشد به تدريج حال جسمي، روحي و رواني بد ميشود. مخصوصا در مورد قضاوت انسان را دچار خطاهاي شناختي ميكنند.
پاسخ به سوال فوق توسط آقاي جوهري: در پاسخ به سوال ميتوان در فرمايشات مقدماتي شما آن را يافت كه نقاط مثبت را هم ببينيم و جمع ببنديم و پردازش كنيم تا ذهن از حالت منفي خارج شود. قسمت دوم اينكه در اين موارد معنويت خيلي ميتواند كمك كند همان طوري كه در آيه شريفه اينگونه آمده: «الا بذكر الله تطمئن القلوب» و در خصوص قناعت هم حديثي از امام حسين(ع) است كه بهترين چيز را قناعت در زندگي مشترك ميداند. اگر آموزههاي ديني را كلي حساب كنيم بحث معنويت خيلي كمك ميكند. حديث داريم كه فعل و عمل مومن را حمل بر بهترين وجه بكن يعني كسي كه حرفي زد نقاط منفي بر آن بار نكن. در حسادت هم خود شخص ضرر ميكند.
پاسخ آقاي پورقربان: به نظر بنده براي مقابله با بدبيني و نگرش مثبت بايستي هركس تلاش كند براي ساختن دنياي بهتر و آينده بهتر و در شغل خودش اگر چيزي را منفي ميبيند بايستي آن را اصلاح كند و آينده بهتري را براي خودش رقم بزند. به اين ترتيب ميتواند بر نگرش منفي مديريت كند.
پاسخ آقاي طاهري: ديدگاه چهارم نياز به حلاجي و تحليل بهتري دارد. اگر اين نظريه را بپذيريم كه زندگي شامل خوبيها و بديها، زشتيها و زيباييهاست، زندگي ممكن است مرگ داشته باشد، درد داشته باشد، سرقت داشته باشد، مسافرت و زيارت داشته باشد مادامي كه بديها و خوبيها شناخته نشود تاثيري ندارد دوم اينكه نبايستي توقف كرد. بايستي سعي كرد كه با عمل و نه با ذهن، منفيها را تبديل به مثبت نمود يا از منفيها عبور كرد. مثلا شخص گرسنه نبايستي از گرسنگي غصهدار شود و شايد با يك كف دست نان سير شود و بايستي با مديريت بهتر اينها را تبديل به جنبه مثبت نمود.
دانشمندي به نام پلوتانوف و بسياري از دانشمندان در جهان تحقيق كردند كه حال انسان در چه شرايطي از لحاظ روحي جسمي رواني در بهترين حالت است. سوال اينكه انسان در تحت چه شرايطي حالش از نظر جسمي (مثلا صبح ميگويد من نميكشم) ولي گاهي بدن او مانند يك آهو ميدود و انرژي دارد خودتان يك روز بعد از مرخصي پرونده را مي خوانيد معمولا اول صبح خيلي سرحال هستید دستگاهي وجود دارد كه بر روي بدن قرار ميدهند و شخصي كه اغلب حالش بد است، ماهيچههايش منقبض است و خيلي از بيماريها از همين انقباض عضلات است. تحقيقات نشان ميدهد حالي را كه انسان در آن بهترين حالت جسمي، روحي و ارتباطي را دارد زماني است كه در حال شكر و سپاس است و به قدري معجزه بر سر شكر و سپاس كشف شده كه حيرتآور است. از نظر سرعت به اندازهاي كه در زمان نكبتها، نعمتها به ذهن بيايد نميتواند حال انسان را عوض كند. حتي روشي است كه با هيپنوتيزم القای نكبتهاي زندگي شخص را مينمايد و ميبينند كه به شدت حال شخص بد شده و طپش قلبش بالا رفته و قادر به تحمل نيست همان زمان با القای نعمتها به نتيجه عكس دست يافتند.
شكر نعمت نعمتت افزون كند
كفر نعمت از كفت بيرون كند
و اين ثابت شده است. نسل قديميتر در جامعه ما فرهنگ شكر بالاتري داشتند آيا اندازهاي كه نسل قديميتر براي ما زحمت ميكشيدند با زحمتي كه الان براي بچههايمان ميكشيم قابل مقايسه است؟ بعضي از شماها واقعا به پدرتان زحمتي نداديد و وقتي خودتان را شناختيد به پدرانتان كمك هم كردهايد. ولي در نسلهاي كنوني، جوان ميگويد كه پدرم براي من چه كار ميكند؟ واي به حال جامعهاي كه ناشكري در آن عادت شده باشد. در گذشته ما منفي و مثبت داريم و من متاسفم كه هيچ كشوري راجع به ملت خود اينقدر كملطف نيست بر اينكه همهاش از صبح تا شب فقط منفيهايمان را ميبينيم در حالي كه چقدر انسانهاي گلي داريم در كنار بدهامان و مثل اين است كه در معدن تاريك و بدون هوايي ميرويم و دائما هم اين را به بچههايمان القا ميكنيم و بايستي با بچهها صحبت كنيم و با تشويق مثلا در سفرهايي كه ميرويم و با بدبينيهاي ايشان مواجه ميشويم بگوييم كه حالا نقاط مثبت سفر چه بود؟ چرا بچههاي ما با ما بيرون نميآيند؟ به خاطر اينكه همهاش عيبها را بيان ميكنند. سرطان روح، بدبيني و منفي بودن است كه چقدر زندگي را خراب ميكنند. بنابراين خواهش ميكنم كه بچههايمان از بچگي كاغذي داشته باشند و نعمتها را «مشروح» بنويسند مثلا از نظر جسمي دستگاه گوارش ما 140 فعل انجام ميدهد و چقدر بايستي شاكر باشيم كه الحمدلله محتاج كسي نيستيم. مولوي راجع به شكر به كجا رسيده بود كه شكر، شكر ميكرد ما اگر سالم باشيم يا ماشين بخريم يا خانه خريديم شكر ميكنيم. علم به اين رسيده كه هيچ نعمتي از شكر بالاتر نيست بدبختترين آدم دنيا (قهرمان بدبختي) اگر واقعبين باشد هنوز نعمتهايش بيشتر از نكبتهايش است. ذهن است كه نميبيند.
آنقدر گرم است بازار مكافات عمل
ديدهگر بینا بود هر روز روز محشر است
كسي بود كه بهرغم داشتن ناراحتي با زمين خوردن باز هم خدا را شكر ميكرد. چقدر خوب است كه ما جلسات شكر و سپاس داشته باشيم. بچه كه بوديم قبل از خواب و بعد از خواب، الهي شكر ميگفتند. اشكال ديگر اينكه شكرگذاريهاي ما نوكزباني است و بعد از تحقيقات زياد بر روي شكر متوجه شديم كه حضرت علي(ع) سه نوع شكر را گفتهاند كه معجزه ميكند: اول اينكه شكر بايستي دلي و قلبي باشد خيلي از سزارينها به خاطر اين است كه زائوهاي ما ناشكر هستند و به دليل ناشكري بدنه رحم منقبض ميشود. خانمها ميگويند سيب بخوريم. بچهمان زيبا ميشود ما ميگوييم شكر كنيد بچهات خوشبو بار ميآيد چون اثر ميگذارد.
اگر پروندهاي كه خيلي سخت بود دو دقيقهاي از ديگران بخواهيد تا شما را تنها بگذارند و دفترچه شكرتان را درآوريد و شكرها را مرور كنيد تا قضاوت به بهترين حالت انجام شود.
كتابي به نام «شكر كه سفيده» انتشار يافته كه 120 صفحه است و مقدمه آن را من نوشتهام. چون جلد آن هم خيلي نفيس است ميتوان براي هديه دادن نيز استفاده شود پس اولين نوع شكر، دلي است، دومي بياني است و سومين شكر عملي است. اگر گفتيد شكر عملي چيست؟
من براي يك برنامهاي دعوت شدم كه معلولين حضور داشتند و وقتي گفتند كه چقدر پرداخت كنيم، گفتم جايي كه معلولين باشند من چيزي را دريافت نميكنم بلكه احساس بدهكاري ميكنم و شكر عملي را اينگونه ميگويم كه من كه الان چشم دارم و سلامت هستم ميتوانستم اينگونه نباشم حال كه اين را دارم به آنها بدهكار هستم.
من به خيلي از ثروتمندها كه بيمار ميشوند و به من مراجعه ميكنند ميگويم كه بيماري شما اين است كه اين ثروت را براي خودتان نگه داشتهايد. آنچنان كه حضرت علي(ع) فرمودند هر كجا كه تورم ثروت شد چه بسا كه به قيمت ظلم در جاي ديگر است. شما به عنوان كسي كه مثلا نان چهار نفر ديگري را ميدهي بدهكار اينها هستي كه به آن خمس و زكات ميگويند.
كساني را ميشناسم كه پولي را به كسي ميدهند و سفارش ميكنند كه فرد نفهمد دهنده پول چه كسي بوده است. اگر يك روزي قدرت داشتم اجازه نميدادم دختر و پسري را كه شكرگذاري را ياد نگرفتهاند ازدواج كنند و مكرر در زن و شوهرها در كنار اختلافاتشان ناشكري ميبينيم. عبارت ديگر اينكه در حالت شكر، نرخ تدبير ما بالا ميرود و در حالت غيرشكر نرخ خشونت ما بالا ميرود به جهت اينكه از بس ناراضي و ناشكر هستيم.
بنابراين اگر در خانواده و محيط كار فرهنگ شكر را بالا ببريم بدبيني كم ميشود. يادمان نرود كه هر وقت حالمان بد بود ذهن ما مشغول نكبتهاست و هر وقت حالمان خوب است ذهن ما متوجه در نعمتهاست. به خيلي از منفيها اگر توجه نكنيم مشكلي براي ما ايجاد نخواهد كرد. نكته ديگر اينكه شكر را تصويري كنيد، مثلا اگر خانهدار شديد آن خانه را در ذهن بياوريد و بعد خدا را شكر كنيد. روي هم رفته محور بحث اين بود كه در شرايطي كه محيط جامعه استرس زياد دارد ما با كمك انديشهمان، استرسها را در حوزه نفوذمان كم كنيم و يكي از چيزهايي كه براي استرس، مولتي ويتامين روح است اين است كه مقدمه هر كاري براي ما شكر باشد آن كار به نحو بهتري انجام خواهد شد. نهايت تشكر را از آقاي دكتر زندي و خانم نيكسرشت كه در باب اين آموزشها احساس مسئوليت دارند مينمايم و اميدوارم كه اين بحثهاي در مسئوليت مهم شما عزيزان كمك موثري داشته باشد.