به خاطر پدرم، قتل را گردن گرفتم!
«امید» 25 ساله، اهل شیروان است که تا کنون 2 سال از 3سال زندگی مشترکش را پشت میلهها گذرانده و درانتظار «قصاص » است. خودش میگوید که ضارب نیست وفقط به خاطر پدرش قتل را به گردن گرفته والبته به حکم صادرشده نیز اعتراض کرده است.
«قتل » چگونه اتفاق افتاد ؟
من در تهران کارگری میکردم . یک شب دامادمان از شیروان به تهران نزد من آمد و گفت خواهرش با شوهرش اختلاف پیدا کرده است . میگفت پدرخودش و پدر من هم آمدهاند تا بین آنها وساطت کنند بلکه مشکل آنها حل شود. از من هم خواست تا همراهشان بروم .من هم قبول کردم . ساعت یک شب بود که به منزل «الهه» خواهر دامادمان رسیدیم اما برخلاف تصور من، اختلاف آنها خیلی عمیق بود .
یعنی تو برای حل یک اختلاف خانوادگی مرتکب قتل شدی؟
شاید بتوان این طور گفت. چون« الهه » ادعا میکرد که شوهرش به اتفاق خانوادهاش به او تهمت و او را کتک زدهاند چون به او شک دارند . «الهه » هم اصرار به طلاق داشت و فقط در یک صورت راضی به ادامه زندگی بود که به شیروان بازگردند و آنجا زندگی کنند. در واقع اختلافات آنها خیلی زیاد بود، به طوری که هرچه بیشتر صحبت میکردیم کمتر به نتیجه میرسیدیم. این صحبتها تا صبح ادامه داشت و کم کم داشتیم به نتیجه میرسیدیم که « اسماعیل» شوهر الهه که کارگر شهرداری بود برای رفتن به محل کارش، ساعت 4 صبح از خانه خارج شد اما بعد از خروجش قضیه حضور ما را به برادرش اطلاع داد و برادر اسماعیل هم به اتفاق پدر، مادر و دو داییاش به خانه اوآمدند که این آغاز آن اتفاق شوم بود…
یعنی دعوا بالا گرفت و تو، یک نفر را کشتی؟
با آمدن آنها اختلافات شدیدتر شد. در حال صحبت بودیم که یک دفعه آنها شیشهها را شکستند و شروع به فحاشی کردند. نمیدانم که چطور به همدیگر خبر دادند که در زمان اندکی دیدیم آدمهای آنها زیاد شدند. دیگر معلوم نبود چه کسی کتک میزند و چه کسی کتک میخورد! در این بین یک چاقو به «هادی» خورد و در جا کشته شد.
هادی کی بود؟ چه نقشی در این بین داشت؟
«هادی» دوست برادر «اسماعیل» بود که با شروع دعوا وارد ماجرا شده بود. نمیدانم کی و چگونه آمد؟ زیرا تعداد آنها زیاد بود و کنترل اوضاع در دست کسی نبود.
چاقو را چه کسی زد ؟
اصلا معلوم نبود. آنقدر آدم آنجا بود که نتوانستیم بفهمیم چه کسی «هادی» را با چاقو زده است. فقط میدانم که من ضارب نیستم و فقط به خاطر پدرم، قتل را گردن گرفتم چون پدرم هم در دعوا بود و نمیخواستم مشکلی برای او پیش بیاید .
از سرانجام زندگی «الهه » و «اسماعیل» خبر داری؟
بعد از این دعوا آنها از هم جدا شدند .اختلافات آنها خیلی بیشتر از اینها بود .من نمیدانم «الهه» چگونه زنی بود فقط در این وسط خون «هادی» ریخته و عمر من تباه شد. من از 15 سالگی در تهران کار کردم . هیچ سابقه خلافی ندارم. سرم به زندگی خودم بود و فقط برای کمک به رفع اختلافات با دامادمان همراه شدم. اگر می دانستم چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد هرگز آن شب به آنجا نمیرفتم.
چطور دستگیر شدی ؟
بعد از آن اتفاق یک ماهی بود که متواری بودم. بعد به توصیه پدرم خودم را معرفی کردم .
مگر تو مقصر بودی که خودت را معرفی کردی؟
نه، ولی فرار کردن من هم اوضاع را بدتر کرده بود. بالاخره طرف دعوای آنها ما و متهم این قتل بودیم. درضمن اگر من اینکار را نمیکردم ممکن بود پدرم دستگیر شود.
چه حکمی برایت صادر شده است؟
قصاص
آیا اعتراض کردی؟
بله اعتراض کردهام ولی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است.
وقتی در این روزها ماجرا را برای خودت مرور میکنی ، به چه نتیجهای میرسی؟
اینکه اگر«اسماعیل» کمی دیرتر به محل کارش میرفت و یا به خانوادهاش خبر نمیداد، شاید این اتفاق هرگز نمیافتاد. اگر بزرگترها به جای دامن زدن به کدورتها و کینهها، با خویشتن داری ماجرا را حل و فصل میکردند و پای آدمهای غریبه به ماجرای این اختلاف خانوادگی باز نمیشد؛ هم «هادی » زنده بود و هم من در کنار خانوادهام درحال گذران عمر بودم.