مطلب زیر به عنوان یک دلنوشت، بیان حال یک “قاضی وکیل” است، کسی که پس از قضاوت به وکالت روی آورده است و چالش های پیش رو، تا قضات محترمی که قصد وکالت پس از قضاوت دارند مورد توجه قرار دهند و اگر خود را آماده به این کار نمی بیند هرگز به این وادی وارد نشوند که راهی پرمخاطره است و خدا نکرده ممکن است آبروی چند سال قضاوت را برباد دهد و نیز قضات و وکلای محترم نیز با ملاحظه آن، اگر نظری دارند؛ به راهنمایی حقیر همت گمارند.
ده سال پیش با بیش از 30 سال قضاوت که با در نظر گرفتن 2 سال خدمت وظیفه عمومی به 32 سال می رسید، تقاضای بازنشستگی کردم، علت این بود که احساس کردم دیگر توان ادامه را ندارم هر چند شعبه دیوان که در آن به عنوان عضو معاون انجام وظیفه می کردم با ریاست یکی از قضات پر سابقه و خوشنام و مطلع به امور قضایی، محیطی مناسب برای کار بود؛ اما پرونده های فراوان شعبه که موضوع آن ها اغلب، قصاص و قطع عضو و جرائم جنسی بود با روحیه ام سازگار نبود، معاون محترم قضایی، حدود یک ماه تقاضای بازنشستگی را در کشو میزش بایگانی کرد و بالاخره با اصرار و نوشتن مرقومه ای که به جرأت میتوانم بگویم خستگی سی ساله را از وجودم به در آورد؛ موافقت کردند و پس از موافقت و انجام کارهای اداری مربوط که حدود دو ماه به طول کشید من هم به خیل بازنشستگان قوه قضاییه پیوستم. برای این که ثابت کنی بازنشسته شده ای، مشکلات اداری دارای روندی طولانی و نفس گیر است. آن گاه که خلاص شدم، به کانون وکلا تقاضا دادم. باز هم استعلامات از مراجع مختلف آغاز شد. از همه تأسف بار تر این که از قاضی که می خواهد وکیل شود نتیجه آزمایش اعتیاد می خواهند خیلی از قضات محترم متقاضی پروانه به اینجا که رسیدند عطای وکالت را به لقایش بخشیدند اما نویسنده این سطور حاضر شد به آزمایشگاه پزشکی قانونی برود. کارمند پزشکی قانونی جلو دستشویی ایستاد و گفت باید ببینم خودت در شیشه آزمایش، ادرار می کنی. این هم نتیجه، از آزمایش سربلند به درآمدم، الحمدالله به هیچ چیز جز خواندن کتاب اعتیاد نداشتم؟!! بالاخره پس از طی این مراحل و گذراندن هفت خان ها، به عنوان وکیل در محضر عضو هیئت مدیر کانون، سوگند یاد کردم . طرفه اینجاست که زمان ادای سوگند گفتم، این سومین بار است که برای احقاق حق و کوشش در راه عدالت ، سوگند می خورم دو بار به عنوان قاضی و یک بار به عنوان وکیل، حال مانده بود تهیه محل برای وکالت و بقیه قضایا، با پولی که به عنوان پاداش دادند و فروش آپارتمانی که پس از دوندگی های فراوان، همسرم، توانسته بود از شرکت تعاونی فرهنگیان به صورت اقساط بگیرد؛ دفتر کار کوچکی خریداری شد و با قرض و قوله، آن را تجهیز کردم و منتظر موکلان، روزها گذشت و کسی رجوع نمی کرد در این مرحله زندگی بود که فهمیدم اینجا دنیای دیگری است .ارباب رجوع می آمد، قصه اش را می گفت و پس از بررسی می گفتم این مشکل راه حل حقوقی دارد بلافاصله می گفت خرجش چقدر می شود می گفتم آیا منظورت حق الوکاله وهزینه دادرسی است ؟ می گفت من به این کارها کاری ندارم بگویید چقدر باید خرج کنم که به نتیجه برسم وقتی می گفتم من به عنوان وکیل سعی خود را می کنم شاید نتیجه مورد نظر حاصل نشود، دفتر را ترک می کرد و هنوز هم چنین است.
زمانی که قاضی بودم به حاشیه ها کاری نداشتم پرونده را میخواندم محاکمه می کردم، رأی میدادم اما اینجا باید به حواشی بیشتر از متن پرداخت و من اهل حاشیه نبودم و هنوز هم نیستم اکنون پس از ده سال دانسته ام کار وکالت ، کار پر تنش و مسئولیت آفرین است. باید به مقامات و اشخاص زیادی پاسخگو باشی از جمله موکل که حق دارد فقط به نتیجه بیاندیشد . حالا من نوعی هر چه استدلال کنم و کتاب ها را ورق بزنم و لایحه ای بدون ایراد تهیه کنم او فقط نتیجه را می بیند و لاغیر در این میان “قاضی وکیل” مشکلات خودش را دارد از آن جا رانده و از این جا مانده، برخی قضات محترم دیگر آن احترامی که در زمان قضاوت برایت قائل بودند؛ نیستند و بین وکلا هم کسانی هستند که تو را از خود نمی دانند و تصور می کنند که آمده ای نان آن ها را آجر کنی. اخیرا صحبت از طرح هایی می شود که قضات را از وکالت پس از بازنشستگی منع کنند که بی شک خلاف قانون اساسی است این که قضات و وکلا با هم روابط خوبی ندارند مربوط به بیم فساد است و قضات محترم به این گفته « که از مواضع تهمت بپرهیزید» تأسی می جویند در جاهای دیگر دنیا وکیل و قاضی به مانند دو دوست رفتار می کنند و البته حتی به فکر موکلان نمی رسد که ممکن است وکیل و قاضی به ضرر موکل یا طرف موکل اقدامی نمایند این امر در کشور ما هنوز جا نیفتاده است شوربختانه جوی بدبینانه ای نسبت به عملکرد قضات در جامعه حاکم است. اصل بر بی اعتمادی است . به خاطر دارم زمانی کارآموز قضاوت بودم با دادرس محترم دادگاه که هم اکنون وکیل است و از قضات پاکدامن و خوشنام عدلیه بود، به اجرای قرار معاینه و تحقیق محلی رفتیم. باید منزلی را که محل اجاره بود بازبینی کنیم، همین که وارد شدیم، همسر خواهان که در طبقه بالا سکونت داشت، با سینی چای به استقبال ما آمد. آقای دادرس قندی به دهان گذاشت تا چای را بنوشد، ناگهان سروکله طرف پیدا شد و فریاد کشید، معلوم است چای طرف مرا که می نوشید چگونه می توانم امیدوار باشم که حقم ضایع نشود؟! دادرس محترم و من چای را داخل سینی گذاشتیم و دادرس قند را از دهانش درآورد و از طرف عذرخواهی کرد، با چنین فرهنگی رابطه ارباب رجوع، قاضی و وکیل چگونه می تواند بهبود یابد ؟ آسیب شناسی چنین جوی بی شک محتاج تحقیق بی طرفانه و علمی است. امیدوارم روزی فرهنگ جامعه به جایی برسد که ارتباط قاضی ارباب رجوع و وکیل ، در راستای احقاق حق دیده شود نه اعمال نفوذ. البته و صد البته، آقایان وکلا نیز باید توقع زیادی از قاضی نداشته باشند که حق را به رابطه دوستی بفروشند و در راه احقاق حق نظر مخالف را بپذیرند و همچنین قضات محترم به وکلا به عنوان همکاری توجه کنند که می خواهد، از ناگفته ها برای او بگوید و برای روشن شدن حقیقت موضوع را واکاوی کند و هم چنین به وکیل اجازه
دهند تا مطالب خویش را بیان دارد چرا که قاضی و وکیل انشااله هر دو یک هدف دارند و آن رسیدن به حق و عدالت است و لاغیر.
دکتر محمد علی اخوت قاضی سابق دیوانعالی کشور،وکیل دادگستری