زندگی نامه
حدوداً پنج ساله ( پاییز سال ۱۳۵۵ خورشیدی ) بودم که پدرم در اثر سانحه تصادف درگذشت. او پارسا مردی بود که عمری را با نیک نامی در جامعه و خیرخواهی برای دیگران سپری کرد و در حالی دار فانی را وداع گفت که ۴۹ پاییز را دیده و فرزند کوچکش هنوز خردسال و در آغوش مادر بود. به لحاظ نوع حادثه، موجبات و زمینه های آن، شخصیت و موقعیت اجتماعی مرتکب، وضع و شخصیت مذهبی پدرم و در ادامه شیوه ناعادلانه رسیدگی در دادگاه، حقوق اولیاء دم به نحو کامل و صحیح استیفاء نگردید. لذا از طرز جریان دعوی در دادگاه چیزی عائدمان نشد، حتی دیه متناسبی هم پرداخت نگردید تا مرهمی بر زخم دل و علاجی برای غم نان باشد. همین امر سبب شد از همان اوان کودکی، اولین بارقه های حق جوئی، ظلم ستیزی، دفاع از مظلوم، استقرار عدل و ضرورت تجهیز به اسباب و فنون لازم برای احقاق حق، در ذهن و روحم شکل گرفته، حیات یابد. چرا که همواره محرومیت و نیاز است که عامل کشف نسخه های علاج ، چاره و شفا می گردد.
مادر بی پناهم با دستانی خالی اما امیدوار به فضل خدا با شش سر اولاد صغیر و حالا یتیم از سایه پدر، عزم و ارادۀ جدی اش را برای تأمین معیشتی آبرومندانه جزم کرد. در جامعه ۱۳۵۵ زنی تنها، بی سواد و بدون پشتوانه مالی و حتی انسانی و بدون داشتن مهارتی خاص، چون می خواهد عزت ، مناعت طبع و کرامت انسانی خود و فرزندانش محفوظ بماند، به تقاضای قیمومت اولاد توسط اقوام دور و نزدیک پاسخ منفیِ قاطع داده و در اثبات توانائی یک انسان شرافتمند، شروع به تلاش و فعالیت در قالی بافی و فروش آن می کند. فداکاری و مجاهدتی مثال زدنی که سالیان دراز به طول کشید و سوی چشم، اعصاب و تار و پود وجودش با گره زدن به تار و پود هر فرش، به تحلیل و ضعف رفت، اما برای آنانکه با اندک ناملایمتی در جامعۀ امروزی با همه امکانات و مواهبش ، پایه های زندگی را سست و لرزان کرده، پی خوشی و عشرت خود می روند، تبدیل به سرمشق، درس و سندی زنده و جاوید شد.
دوازده سالم که شد، همان حس حق خواهی و میل به یافتن حقیقت به حوزه ام کشانید. دروس حوزوی را از جامع المقدمات و در محضر اساتید فاضل و فقهای عظام که تعالیم اخلاقی و باورهای دینی را با علوم حوزوی توأمان در جان روح خسته ام می ریختند، تا رسائل و مکاسب و با زحمات و هجرتهای فراوان از زادگاهم به اصفهان، مبارکه، اهواز و قم به مدت قریب ۱۸ سال شامل: تحصيل، پژوهش و تدريس فرا گرفتم که تاکنون ادامه دارد.
هم زمان به عنوان نيروي رزمي- تبليغي به مدت بيش از يک سال در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل در مناطق جنوب و غرب حضور داوطلبانه داشته ام.
تا اینکه در سال ۱۳۷۱ که وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شدم ، گوئی به همان آرزوی دیرین خود دست یافته ام و خداوند مرا در مسیر خواست و اراده خود به سوی مسیری مشخص راه برده است . عاشقانه تشنه درس و مباحثات حقوقی بودم. با برخی اساتید از همان ترم اول طرح مباحثات فقهی و اصولی افکنده، بهره فراوان بردم.
هیچگاه تصور نمی کردم که رشته پیوندم به چیزی غیر از درس و بحث و کتاب و مدرسه گره بخورد تا اینکه در سال 1380 با قبولی در آزمون وکالت وارد این حرفه پر رمز و راز شدم.
همواره به حرفه وکالت بواسطه خصوصیات ماهوی و قابلیتهای وسیع و قداست و صفای ذاتی اش ، عشق می ورزم، هر چند زنگار روزگار بر آینه وجودش گرد وغبار شبهه و تردید نشانده و این آینه دیریست که دیگر غمّاز نیست.
از همین جا ریشه تناقضی که در ابتدای این دلنوشته گفته شد، آشکار میشود. وجود ما همواره بین دو نیرو در ستیز است. از یک سو رشته ای ما را به آسمان پیوند زده و به آنجا که خاطرخواه اوست می کشد و از طرفی جبر زندگی و نیاز به تأمین معیشت وادارمان می کند از اسباب و لوازم زندگی روزمره بهره ببریم و اگر حقیقت از مجاز و نقش مار از نوشته آن متمایز نگردد و امر مشتبه گردد، چه بسا عالمی چون میرزای قمی مقهور دسیسه و عوام فریبی ملای بیسواد اما افسونگری شده و مجبور به ترک دیارش کنند.
امیدوارم حرفه خطیر و وجیه وکالت به اسباب و آلات کذب و دغل و فریب ملوث نشود، که در آن صورت طالب حق باید بین معیشت و عزت، رفاه و سعادت، سلامت و اعاشه یکی را انتخاب کند و معلوم است در هر صورت چه مصائب یا مضایقی را بایستی متحمل گردد.
امیدوارم حرفۀ شریف وکالت چون سایر مشاغل و طبقات اجتماعی دستخوش تطاول ایام نشود و دفاع از حق در نیاز به داشتن زندگی آبرومندانه رنگ نبازد.
امیدوارم وسائل و امکاناتی فراهم گردد که در این شغل، سره از ناسره بازشناخته شود تا عده ای برای جیفۀ دنیا، تدلیس ماشطه نکنند.
امیدوارم در ایران نیز روزی همانند سایر جوامع مترقی، حضور وکیل در دادرسی و جهت برخورداری از محاکمه ای عادلانه، چون حضور پزشک در بیمارستان و برای معالجه بیمار، امری حیاتی و ضروری تلقی شود.
امیدوارم روزی برسد که در کشف و حل غامضات یک پرونده قضائی، بین استاد دانشگاه، وکیل دادگستری و قاضی پرونده همکاری و تعامل ناگزیری ایجاد شود تا بجای آنکه هر یک از دنیای دیگری بیگانه و نسبت به او بدبین باشد، هر سه ضرورت وجود یکدیگر را برای رشد و بقای خویش احساس کنند.
و بالأخره امیدوارم روزی طبقه وکلاء به میزان سلامت نفس و مهارت و درخشش در پیشبرد و احقاق حقوق موکلین خود از طرف متولیان امر تشویق شوند و به همان نسبت سوداگران رسوا.
درود. ارادت. گزینه امتیاز دهی، ایراد داره.
من ۵ ستاره را میخواستم بزنم…
با سلام
گزینه امتیاز دهی از راست به چپ (کمترین به بیشترین امتیاز) می باشد.